دریا
دکتر شبنم بلالی ادین و آقای مارک ادین – ۹ شهریور ۱۳۸۹ ـ آمریکا
دکتر شبنم بلالی ادین و آقای مارک ادین – ۹ شهریور ۱۳۸۹ ـ آمریکا
خانواده راموس – ۱دی ۱۳۸۸ – هیوارد ، کالیفرنیا
خانم آذری راجع به هادوک اینطور می گوید:
هادوک را یک روز گرم تابستانی مرداد ماه در لواسان پیدا کردیم؛ در حالی که پاهایش شکسته بود، یکی از چشمانش باد کرده و قرمز شده بود و گوشش هم زخم بود. هادوک از درد ناشی از جراحات قادر نبود از جلوی خانه ای که چند روز گذشته نشسته بود، حرکت کند. خوشبختانه دختر جوانی که در خانه زندگی می کرد، با پناهگاه وفا تماس گرفت.
من و علی به لواسان رفتیم، هادوک را دیدیم و با احتیاط به او نزدیک شدیم. او را در یک کشوی قدیمی به کلینیک دامپزشکی البرز در تهران بردیم و او حتی کوچکترین اعتراضی نکرد.
هادوک با یک اتومبیل تصادف کرده بود. خوشبختانه استخوان لگن سالم بود. دکتر عابدی استادانه او را جراحی کرد و تکه های شکسته استخوان را خارج کرد و یک میله داخل پایش گذاشت تا استخوان ساق را نگه دارد.
پس از آن هادوک تا مدتها در قرنطینه تحت مراقبت بود. با وجود دوران نقاهت طولانی، هادوک سرزندگی اش را حفظ کرده بود و رفتارش با بقیه سگها و آدمها خوب و دوستانه بود. او وقتی کسی را می دید سرش را میان بازوان بازدید کننده قرار می داد و به زبان خودش داستان زندگی اش برای آنها تعریف می کرد. هادوک هنوز خیلی جوان بود و شیطنتش بهبود او را تا حدی به تعویق می انداخت.
بعد از خارج کردن میله، هادوک تا بهبود کامل در پناهگاه ماند. او به راحتی با محیطش وفق پذیرفت، دوست پیدا کرد و با همه بازی می کرد.
وقتی هادوک قرار بود آماده سفر به آمریکا شود، هیچ از حمام رفتن خوشش نیامد؛ اما دردسر زدن میکروچیپ و دو بار سفر سه ساعته به فرودگاه را تحمل کرد. دفعه اول،آخرین لحظه مسئول پرواز اعلام کرد اسم هادوک در فهرست اسامی نیست و درنتیجه نمی تواند پرواز کند. بنابراین هادوک مجبور شد به پناهگاه برگردد و منتظر مسافر دیگری بماند.
الان که هادوک اینجا نیست، ما همگی جای خالی اش را احساس می کنیم و دلمان برایش تنگ شده است؛ ولی خوشحالیم که هادوک زندگی خوبی در آمریکا پیش خانواده جدیدش دارد و می دانیم هرکس او را ببیند از صمیم قلب دوستش خواهد داشت.
کریس (فرشته نجات هادوک در آمریکا) این چند خط را به تازگی در مورد هادوک نوشته است:
دوک یک سگ فوق العاده و مودب است که با خود شادی را به خانه ما آورد. او نسبت به زمانی که تازه پیش ما آمده بود، چاقتر، بزرگتر و قویترشده است. او به آسانی می آموزد و اکنون معنی بشین، بخواب، بمان و برو را می فهمد. دوک و خواهرش کیتی تمام روز با هم بازی می کنند و شبها کنار هم می خوابند. دوک به پارک سگها می رود و در آنجا با همه خوش و بش می کند و با هر سگی که می بیند،کوچک و بزرگ، بازی می کند. دوک و کیتی به من در پرورش سگ های چوپان آلمانی (ژرمن شپرد) برای تیم سگ های نجات کالیفرنیای شمالی نیز کمک می کنند.
علی، ایدن، ایلا امیری – ۱۶ بهمن ۱۳۸۸ – لس آنجلس کالیفرنیا
من همیشه دلم می خواست یه سگ داشته باشم، عاشق سگ های نژاد بوردرکالی بودم چون به باهوشی معروفن. از صمیم قلب دلم می خواست یه سگ داشته باشم، اونم یه سگ سیاه. از پدرم راجع به این گروه حمایت از حیوانات تو ایران شنیده بودم و می دونستم که یه سگ بوردر کالی داره از ایران میاد اینجا. خیلی هیجان انگیز بود. پدرم بهم گفت که اون 5 فوریه پیش ما خواهد بود و ما برای دیدنش روزشماری می کردیم. وقتی رفتیم دنبالش، پدرم گفت که دو هفته فرصت داریم که به این تازه وارد ثابت کنیم ما می تونیم ازش خوب مراقبت کنیم؛ من و خواهرم با این حرف موافق بودیم. اول تصمیم گرفتیم اسمش رو بذاریم ساشا، اما این اسم خیلی بهش نمیومد و واسه همین اسمشو گذاشتیم پروبی به معنی تازه وارد. پروبی با اینکه فقط 9 ماهش بود، حسابی هممون رو به جنب و جوش وا می داشت. خیلی طول نکشید تا پروبی به ما عادت کنه و پیش ما احساس راحتی کنه.
اون خیلی مهربون و دوست داشتنیه و هر روز ما رو می خندونه. اون عاشق بازی کردن با بقیه سگ هاست و نگاه کردنش وقت بازی خیلی با مزه ست. تازه شبها خر و پف هم می کنه و ما حسابی از این بابت می خندیم، گرچه همیشه شنیدن خر و پفش خوشایند نیست. از همه خنده دارتر اینه هر وقت پدرم شروع به نواختن موسیقی ایرانی می کنه، پروبی باهاش آواز می خونه. پروبی امروز دیگه یکی از اعضای خونواده ی ماست و ما همگی خیلی دوستش داریم. من فکر می کنم اون دوست داشتنی ترین سگ دنیاست.
ایدن و ایلا
كارن منتگمری – 30فروردین 1390 – کالیفرنیا، آمریکا (بیشتر…)
مری لستر -۲۶ فروردین ۱۳۹۰- آمریکا
چند خطی از خانم مری لستر :
پونک دوست داشتنی ترین سگیه که تا حالا دیدم. خیلی با ادب و خوش ذاته و دل هر کسی رو که بهش نزدیک میشه به دست میاره.
بی نهایت از خانم مریم بابت همکاری ایشان سپاسگزارم. داریم پیشرفت می کنیم، هر دو تامون! من دارم یاد می گیرم که واضح تر و قاطع برخورد کنم و پونک داره معنی “ولش کن” رو یاد می گیره. نمی دونم چه جوری از شما و وفا تشکر کنم!
پونک بهترینه!
و این هم مطلبی از اولین مامان موقت پونک در آمریکا (سانفرانسیسکو):
پونک خیلـی ناز و با مزه است، دلم براش تنگ می شه؛ خیلی با ادب و متینه، درک و فهمش خیلی زیاده خیلی دوست داشتنی و باهوشه . ذاتاً بلده چه جوری باید تو خونه با بچه ها کنار بیاد. خیلی باعث خوشحالیه که ببینم سگی که این همه با محبته، به چیزی که لیاقتشو داره ، برسه…. این یعنی یه پایان خوش.
با عشق و محبت و به امید دیدار در آینده ای نزدیک
http://www.facebook.com/note.php?note_id=443099163521
کتی ویلسون – ۲ فروردین ۱۳۹۰ – آمریکا
از همون موقع که به Sonoma County نقل مکان کردیم، همیشه تو این فکر بودم که یه سگ دیگه هم بگیریم.
وقتی یکی از دوستان ایرانی ام عکس شیما رو (که الان تیگنTeagan صداش می کنیم) برام فرستاد قلبم لرزید؛ اون دقیقاً مثه Townes توله ناز خودم بود! نتونستم جلوی خودمو بگیرم و با وفا تماس گرفتم. تیگن ـ یعنی ” شاعر کوچولو” ـ 3 ماه و نیم پیش اومد به مزرعه ما و بلافاصله شد عضوی از خانواده! این خانوم کوچولو با اون چشمای قشنگش که انگار خط چشم کشیده و اشتیاقش برای بازی کردن، هیچ فرصتی رو برای دوست شدن با داداش بزرگش (Townes) از دست نداد.
حالا دیگه همه کارها رو دوتایی انجام میدن؛ از چرت زدن گرفته تا بازی و طناب کشی و یا دیوونه وار دویدن روی تپه های کالیفرنیای شمالی. تیگن داره جا می افته و هفته به هفته پیشرفت چشمگیری می کنه. وزنش داره اضافه می شه، با دقت بیشتری درس هاشو یاد میگیره (نه مثه اوایل که شبیه یه لاک پشت خوابالو بود)، هر دفعه صداش می زنیم، میاد (البته تقریباً هر دفعه!) ، و بی اعتمادیش نسبت به آدما داره روز به روز کمتر میشه، مخصوصاً از وقتی که بابای جدیدش بهش نشون داده بعضی آدما چقدر مهربونن و چه همبازی های خوبی می تونن باشن. داره کم کم از ذهنیتی که به عنوان یه سگ خیابانی درباره زندگی و غذا و … داشت، دست می کشه و متوجه می شه که اینجا همه چی خیلی آرومتر و راحت تره.
البته این طرفا همیشه چند تا پرنده یا سنجاب هست که بشه دنبالشون کرد. ممنونم از تو فرانک جان و بقیه که خیلی زحمت کشیدین تا اون بتونه بیاد اینجا. تیگن دو تا خواهر هم داشت، اما متاسفانه زنده نموندن. من خیلی خوشبختم که این خانم کوچولو رو تو زندگیم دارم و واقعاً ممنونم از اینکه Townes حالا یه خواهر دوست داشتنی داره تا باهاش بازی کنه. اون دوتا با هم، هر روز زندگیم را به یک روز خوب مبدل می کنن.