خانواده کانیرز – ۸ تیر ۱۳۹۰- سن حوزه ، کالیفرنیا
وقتى نلى اومد پیش ما، مثل یه هاپوى كوچولوى اسباب بازى بود. اون خیلى خودسر و داراى شخصیت خاصى بود! همه رو دوست داشت و دوست داشت باهاشون بازى كنه. اون خیلى خوشگل بود و همه عاشقش بودن. اون از جمله توله سگ هاى خوشبختى بود كه مورد حمایت وفا و حامیانش قرار گرفته بود و ما هم واقعاً از مدتى كه اون باهامون زندگى میكرد لذت بردیم.
من از همسرم خواستم چند جمله اى راجع به نلى بگه، البته اون یه سرى اتفاقات بامزه از توله هاى مختلفى كه در طول یك سال گذشته سرپرستى كرده بودیم و شخصیتهاشون یادش بود ولى میگفت نلى توله مورد علاقه اش بوده، خیلى باهوش و سرشار از زندگى.
آرمینه
مارلی کوچولوی عزیز (که البته آن زمان اسمش “نلی” بود) وقتی که 9 هفته اش بود به خانۀ ما آمد! او یک دختر مصمم و با اراده بود که احتیاج به کمی آموزش داشت. با تشکر از خانم کمالی که به ما یاد داد چگونه مارلی را آموزش دهیم که به فرمان های ما پاسخ دهد. با اجرای روش های خانم کمالی، در مدتی کوتاه ما توانستیم به مارلی کارهایی مثل: آوردن، نشستن، پایین آمدن، گاز نگرفتن و خیلی کارهای دیگر را یاد بدهیم. همچنین، من خودم یاد گرفتم که برای یک سرپرست خوب بودن برای سگ ها، فقط به یک قلب بزرگ و تمایل به یادگیری کمی فوت و فن نیاز است.
مارلی حتی یاد گرفت که به سگ من شازده که به او حسودی می کرد و گاهی با او دوستانه نبود بی اعتنایی کند. من باید اظهار کنم که یکی از تأسف های زندگی ام این است که نتوانستم مارلی را برای همیشه نگهداری کنم. من فکرمی کنم که هوشمندی، شیرین بودن و محبت مارلی می توانست تا حد زیادی زندگی من را بهتر کند. من فقط بسیار خوشحال هستم که یک خانوادۀ شایسته و سزاوار، لذت داشتن مارلی را خواهد داشت. مارلی معلوم شد که بهترین است و همچنین سزاوار بهترین هاست. فرانک جان، از اعتماد شما به من برای نگهداری از یکی از سگ های وفا متشکرم.
فرشته
“مارلی” از طریق یک فرشته به سوی ما آمد… ما در واقع به دنبال سرپرستی دائمی یک تولۀ دیگر از “وفا” بودیم. درست بعد از دیدار خانگی ما “فرح” تلفن کرد و از ما خواهش کرد تا از یک تولۀ دیگر برای آخر هفته نگهداری کنیم. بی درنگ من جواب بله دادم! “مارلی” از آن روز هرگز خانۀ ما را ترک نکرده…ما آن موقع نمی دانستیم که قسمت ما برکت وجود “مارلی” باشد.
“مارلی” روحیۀ لطیفی دارد… گاهی اوقات بازیگوش ولی بسیار لطیف است. او عاشق بازی کردن است، مخصوصاً با پدرش “جیسون”، برادرش “دومینیک” و پسر عمویش “مارسل”. مامانش “زوریدا” و خواهرش “ایمان” عاشق در آغوش گرفتن او هستند. “مارلی” عاشق دویدن است. وقتی که او را برای راه رفتن می بریم و یا وقتی که او به پارک سگ ها می رود، این عشق دویدن آشکار است. وقتی که “مارلی” آزادانه و بی هراس در حال دویدن است، هیچ چیز دیگری برای او اهمیت ندارد… “مارلی” بالآخره در نهایت به جایگاه خود رسیده است…
زورایدا