0 Items

علیرضا شفایی و جولی – ۹ دی‌ ۱۳۸۹

بعد از خونه ندا اینا و مامان مریم اینا ، رسیدیم به خونه جولی اینا

پیش مریم اینا اینقدر لوس شده بودم که خب اینجا یکم سخت بود اولش.

این صاحبم یکم وسواس داره، منم تا جایی که تونستم به همه جای خونش یه حال حسابی دادم، روش کم شد، خلاصه ما اینیم…  اسممو برای که این با جولی جور در بیاد گذاشتن بیژو، ولی مامان مریم اینا منو هنوز بیژن صدا میکنن.

خلاصه اینجوری که من می بینم اینجا جای خوبیه و میشه حسابی قلدری کرد. ، هنوزم حسابی فضولی می کنم ، البته این جولیه همچین خیلی ادعاش میشد اولش، ولی الان بهتر شده.

هنوز شیش ماهم نشده و دندونای شیریم تازه یکیش افتاده، بقیشون هم تو راهن.

اوایل همش اسهال داشتم، ولی به توصیه دکتر ملوک پور که واکسنم رو هم پیشش زدم، الان اوضاع بهتر شده ولی هنوز باید کمتر پرخوری کنم، خب چیکار کنم دست خودم نیست، ما کلن اینیم…

عکسامون رو هم ببینین ، خلاصه جای همتون خالی

راستی اگه یه راهی پیدا کردین من یاد بگیرم تو خونه نباید کارای بد بد بکنم، بهم بگین، چون این آقاهه از دست من کچل شده.

بیژو

Related Posts

عشق در یک نگاه؛ داستان زیبای خانواده دار شدن تافی... ۱۷ اسفند ۹۷ تافی همراه شناسنامه اش توسط آقایی تحویل پناهگاه شد. او گفت چون همش در سفرهست امکان نگهداریشو نداره. هر چه باهاش حرف زدیم که سگی که تو خونه...
جویی و گندم من جویی هستم.  یک پسر بازیگوش و زیبا. همون چند ماهی که تو پناهگاه بودم همه جا رو گذاشته بودم روی سرم بسکه مدام سر به سر بقیه میذاشتم. فکر میکنم الان ک...
ستاره؛ از قربانی توله کشی تا رهایی و خوشبختی   ... داستان ستاره شروع غم انگیزی داره، ولی اگر تحمل کنید آخرش به پایان خوشی میرسه. ستاره، قربانی توله کشی بود او را یک خانواده به پناهگاه آوردن. سگ همسا...
مکس (نمدی) کمتر کسی‌ است که داستان آمدن نمدی را به پناهگاه وفا خوانده و او را از یاد برده باشد، اینک نمدی با نامی‌ تازه: مکس زندگی‌ شادی را در کنار سرپرست مهربان...
Share This