سامان یافتگان در ایران
واگذاری سرپرستی سگهای وفا در ایران
آرزوی ما این است که همه میهمانان چهارپای پناهگاه حیوانات وفا، خانواده ای مهربان پیدا کنند و در جایی زندگی کنند که آسایش و مهر هدیه بگیرند. بنابراین، وظیفه بزرگ انتخاب خانه و خانواده مناسب، بر روی دوش ماست و این مهم، روند واگذاری را برای ما بسیار دقیق و با اهمیت کرده است. به تازگی پناهگاه حیوانات وفا آییننامه تازهای برای واگذاری سگها در نظر گرفته است که اجرای آن در فرایند واگذاری یک امر ضروری است.
با پیروی از این آییننامه تازه پیش از هر کار دیگر در جلسه اولیه با درخواست کنندگان سگها، از هدف و انگیزه آنها برای سرپرستی سگ آگاه شده و سپس در همان جلسه، شرایط واگذاری سگها را همراه با روشهای آماده کردن خانه برای ورود سگها به درخواست کنندگان آموزش میدهیم.
از سیاست های مهم وفا در فرایند واگذاری سگها، سپردن 2 سگ به هر درخواست کننده است، البته در صورتیکه سگ دیگری در خانه نباشد. این کار نه تنها این امکان را به سگها میدهد که در اوقات تنهایی بتوانند با یکدیگر بازی کنند و لحظات شادی داشته باشند بلکه آنها را شجاعتر نموده و رفتار آنها را اجتماعیتر میکند.
داشتن لانه و زیرانداز مناسب برای هر یک از سگها الزامی است و برای جلوگیری از زندانی کردن و بستن سگها، باید در اطراف لانه فضایی به مساحت حداقل 10 متر مربع بوسیله توری فلزی یا نردههای چوبی و یا فلزی تهیه شود تا سگها در مواقعی که میباید محدود باشند، در محوطه خودشان آزادانه بچرخند و همزمان از آفتاب و سایه برخوردار باشند.
بازدید قبل از واگذاری توسط کارشناسان داوطلب صورت میگیرد تا اشکالات محیطی به درخواستکنندگان توضیح داده شود (این اشکالات میتواند شامل هر آنچه که موجب آسیب دیدن سگها شود باشد، مانند سیم برق، موادی که سمی، خطرناک، آتشگیر یا آتشزا به شمار میآیند، اشیاء تیز و برنده و …) و بالاخره پس از واگذاری سگها، بازدیدهای سرزده و پراکنده به ما این اطمینان را میدهد که شرایط پذیرفته شده نگهداری از سگها با تغییر و دگرگونی همراه نخواهد بود و آنها همچنان در سلامت و شادی زندگی میکنند.
به امید روزی که تمام سگهای بی سرپرست یک خانواده مهربان بیابند.
گروه واگذاری وفا در ایران.
جسی و بلک
من جسی هستم، دختری زیبا با تن پوش طلایی رنگ.من خیلی کوچولو و درمانده بودم وقتی به پناهگاه وفا اومدم. یکسالی اونجا با دوستان خوبم زندگی کردم تا ... یک روز گرم تابستانی آقایی مهربان آمد به وفا، من و بلک رو برای بردن به خونه و باغ زیباشون انتخاب کرد. من و بلک هرگز...
دریا
من دریا هستم، نه تنها اسمم دریاست که مهربونی و وفایی که دارم هم به اندازه یک دریاست.من روزهای جمعه تو پناهگاه، چشم انتظار اومدن آناهیتا بودم تا منو برای گردش بیرون بیاره و با هم بازی کنیم. اصلا همیشه دوست داشتم که مورد توجه آدما باشم تا بتونم ازشون مراقبت کنم. هرگز...
خپل، زبل و قهوه ای
خواهش میکنم روی صندلی هاتون بنشینید، چون داستانی که میخوام براتون تعریف کنم به قدری هیجان انگیزه که بی تردید حیرت زده بر صندلی تون میخکوب میشین. من قهوه ای هستم، یک دختر باهوش که وقتی خیلی خیلی کوچولو بودم آوردنم پناهگاه. من روزهای خیلی سختی رو پشت سر گذاشته بودم و با...
گرگی و کارا
من گرگی هستم، یه پسر خوش تیپ با گوشهایی تیز که بتونم همه صداها رو خوب بشنوم و خلافکارا رو دستگیر کنم.من و خواهرم "کارا" مدتها پیش تو پناهگاه وفا زندگی می کردیم و برای هم دوستان خیلی خوبی بودیم.تا اینکه آقای نجفی از شرکت پارمین جامه اومدن دنبالمون و ما رو برای نگهبانی...
انجی (مهندس)
من انجی (Eng) هستم. خانوادم به من میگن مهندس. برای اینکه یک پسر بسیار دوست داشتنی، باهوش و زیبا هستم.مدتها در پناهگاه وفا زندگی می کردم، تا اینکه یک روز، وقتی پاییز میرفت تا دست در دست زمستان بگذاره، "آقای بیات" مهربان اومدن دنبالم و من رو برای همراهی خانواده شون...
بنجامین و توفان
من بنجامین هستم یه پسر عاقل و مهربون که همه رفتارهاش حساب شده و موقره.اما توفان برادرم با من فرق داره، اون دلش میخواد شیطنت کنه و حسابی به گربه ها گیر بده و اونا رو بترسونه، سرش رو تو هر سوراخی فرو کنه و متفکرانه به هر چیز ریزی زل بزنه.اما من یه قیافه جدی به خودم...
لکسی
روزی که آیدا و پدرش آقای لطیفی به وفا آمدند، "لکسی" تمام هنرش را به کار برد تا آیدا او را برای بردن برگزیند، لکسی این دختر زیبا در همان مدت کوتاه به قدری در آغوش آیدا فرو رفت و او را درآغوش گرفت که آیدا تردیدی به خودش راه نداد که باید او را انتخاب کند و با خود به خانه...
مکس (نمدی)
کمتر کسی است که داستان آمدن نمدی را به پناهگاه وفا خوانده و او را از یاد برده باشد، اینک نمدی با نامی تازه: مکس زندگی شادی را در کنار سرپرست مهربانش از سر می گذراند. به امید روزی که هیچ حیوان ستمدیده و بی سر پناهی در دامن مادر مهربان طبیعت نداشته باشیم. داستان مکس...
سزار (گاسپایک)
من سزار هستم، البته نام قبلی من گاسپایک بود.من توله خیلی ضعیف و آسیب دیده ای بودم وقتی خانواده نازنین "آرش" من رو نجات دادند و پس ازبهبودی به پناهگاه وفا اومدم.چند ماهی رو اونجا مهمون بودم تا یک روز "آقای محسنی" مهربان اومد دنبالم و با هم رفتیم به باغ زیبایی که سگ...
جویی و گندم
من جویی هستم. یک پسر بازیگوش و زیبا. همون چند ماهی که تو پناهگاه بودم همه جا رو گذاشته بودم روی سرم بسکه مدام سر به سر بقیه میذاشتم. فکر میکنم الان که دیگه تو پناهگاه نیستم همه یه نفس راحت از دست من میکشن.اما من پسر سوگلی محمد بودم و همین به من حسابی اعتماد به نفس...
تن تن و ساشا
من تن تن هستم، یک پسر خوشتیپ و باوقار. با وجود جوان و کم سال بودنم، زندگی پرفراز و نشیب و سختی رو از سرگذروندم و داستان های زیادی از سرگذشتم دارم که براتون تعریف کنم.وقتی یک توله نحیف و آسیب پذیر بودم مادر و خانواده ام رو از دست دادم و پس از اون مبتلا به بیماری پوستی...
نانا و هاسکی
من نانا هستم، یک دختر باهوش و زیبا. وقتی به من نگاه میکنید، شاید فکر کنین که من فقط یک سگ هستم، باید به همگی بگم که اشتباه میکنید من یک پرنده تمام عیار هم هستم. میتونم حسابی رو هوا بپرم. البته وقتی که روی دیوار گربه ببینم که تلاش میکنم بیشتر هم بپرم.من توی پناهگاه که...
فلفل ( بنی )
گلاره حجتی - ۲۰ آبان ۱۳۸۹ – ایران عشق واقعی یه شب که خیلی حالم گرفته بود و حوصله هیچکس و هیچ کاری رو نداشتم گفتم خوبه سری به فیس بوک بزنم. ساعت ۴ صبح بود که صفحه وفا رو باز کردم و انگاری کار خدا بود که اولین چیزی که دیدم عکس فلفل بود. زدم زیر گریه و تا صبح هی...
بیژن
علیرضا شفایی و جولی - ۹ دی ۱۳۸۹ بعد از خونه ندا اینا و مامان مریم اینا ، رسیدیم به خونه جولی اینا پیش مریم اینا اینقدر لوس شده بودم که خب اینجا یکم سخت بود اولش. این صاحبم یکم وسواس داره، منم تا جایی که تونستم به همه جای خونش یه حال حسابی دادم، روش کم شد، خلاصه ما...
لاکی
نغمه امینی ـ ۲۰ اسفند ۱۳۸۹- فریدون کنار ، مازندران سلام، اسم من لاکیه این اسمو مامان نغمه وقتی رفتم خونشون برام انتخاب کرد.تا همیشه شاد و خوششانس باشم. من تو یکی از روزای گرم تابستون خودمو رسوندم پشت در خونه مامانم. گرسنه و خسته با تنی پر از گاز سگ های دیگه، خلاصه...
فاکسی
خانم و آقای کیهانی - ۲۱ دی ۱۳۹۰ - تهران، ایران فاکسی، پسر سیاه رنگ 6 ساله، یکی دیگر از مهمانهای کوچک وفاست، که مدتیست با کمک خانم گندم تدریسی صاحب خانه و زندگی شده و خداروشکر که خوشبخت شده است. خانم بهاره پور احمد درباره آشنایی با او می گوید: مدت زیادی بود که تصمیم...