0 Items

سامان یافتگان در خارج ایران

ناناز

برایان و تریش شمیت - ۴ تیر ۱۳۹۱ - بارینگتون، نیو جرزی، آمریکا روز ۱۷ شهریور ۱۳۹۰، هارلی دوستی که تقریبا پانزده سال همراه ما بود، تو خونه و جلوی چشمان ما فوت کرد. اولین باری که دیدمش، اونقدر کوچیک بود که تو کلاه کاسکت من جا می شد. اما اون موجود کوچولو تبدیل به یه شپرد...

دلناز

خانواده کولدیکات - فروردین  ۱۳۹۱کسترو ولی - کالیفرنیا ما عاشق "دلناز" هستیم! "دلناز" برای اولین باربه پارک سگ ها رفت و همه چیز به خوبی پیش رفت. ما تا الآن برای بردن او به پارک صبر کرده بودیم، چون "دلناز" در کنار سگ های دیگه خجالتی ست و ما نمی خواستیم که بترسه. خیلی...

دلبند

خانواده فراتیچلی - اردیبهشت ۱۳۹۱سونل کالیفرنیا از همان لحظه ای که عکس "دلبند" را در تارنمای "گروه نجات ژرمن شپردهای شمال کالیفرنیا" دیدم می دانستم که قسمت این است که "دلبند" دختر من بشود. من از قبلاً تصمیم گرفته بودم که یک سگ بالغ می خواهم، ولی وقتی که "دلبند" را دیدم...

اميد

داستان زندگی امید یادم میاد آن روز یك روز سرد و نزدیك زمستان بود. در دفترم نشسته بودم كه یكمرتبه نمی دانم چرا هوس كردم بجای مدیر كارخانه خودم به منازل كارگرها بروم و كارها را كنترل كنم. بلند شدم و به طرف منطقه بومهن رفتم. وقتی كه در حال عبور از یكی ازكوچه ها دیدم یك...

آذرخش

خانواده ستاین - ١ مهر ١٣٩١ - دنبری - کانتیکات آمریکا تابستان که در پناهگاه وفا کار می کردم فکر کردم که چه خوب می شود اگر هر داوطلب که از خارج می آید به ایران یک سگ با خودش ببرد و برایش یک فامیل خوب پیدا کند. این شد که تصمیم گرفتم یکی از توله های سالم را با خودم به...

ريکا

انی آلتمن - ٢ مهر ١٣٩١ - سانفرانسیسکو چند خط از فرشته نجات آقا ریکا ریکا وقتی که 2 ماه بیشتر نداشت توی یک روز سرد آمد خونه من. اوایل اسفند بود که یک نفر با من تماس گرفت که توی یکی از شهرک های فریدون کنار توله سگی حدود 2 ماهه در اثر کتکی که خورده بیهوش افتاده و داره...

لیلا

لیندا کی‌ -  آگوست  ۲۰۱۲-اکلند، کالیفرنیا هر دفعه که صفحه پت فایندر رو پایین می‌‌بردم صورتش میومد جلوی چشمم. اسمش لاکی بود و همراه بیوگرافیش یه ویدئوی یوو تیوب هم بود. بالاخره اون ویدئو رو بارها تماشا کردم. داستان زندگی‌ اون یکی‌ از اون داستانهای حیرت انگیز بود؛ قصه...

رویا و اُسکار

پذیرندگان: نیکول و کارلهاینتز پیلگریم - شهریور ۱۳۹۱ - فریدریکشافن، آلمان قصه آشنایی ما با رویا و اسکار برمی گرده به یکسال قبل از زمانی که به آلمان اومدن تا برای همیشه با ما زندگی کنن. یعنی وقتی که همسرم برای کار به ایران رفت. یه روز تلفنی برام از یه سگ زیبای سرگردان...

پرنسس پرشیا

فرید و سیندی یقینی، ۲۲ شهریور ۱۳۹۱ - اتاوا، کانادا در یک صبح زیبای بهاری، پدرم با من تماس گرفت و گفت صدای ضجه توله کوچکی، در اطراف خانه شان، حسابی آرامش آنها را برهم زده است. او هر چه به دنبال صاحب آن صدا گشته او را نیافته است، چون او با دیدن آدمها ساکت میشده. از...

شبنم

سوزان آرنت،  شهریور ۱۳۹۱ ، سیاتل واشنگتن سپتامبر ۲۰۱۲، من داوطلبانه در پناهگاه حیوانات پاز  در راه بردن سگ‌ها کمک می‌کردم. یه روز یکشنبه عصر، وقتی‌ داشتم سگی رو که راه برده بودم به لونش برمیگردوندم شنیدم یه همکار داوطلب دیگه داره سگی رو که در لونه پهلویی بود با...

چشمک

کاترین و کن‌  و بچه‌ها -  ۳۰ مهر   ۱۳۹۱ ـ می سی ساگا، کانادا   چشمک یکی‌ از چهار توله ماده‌ای بود که در اوایل تابستان ۱۳۹۰ در حالی‌ که فقط یک ماه از تولدشان می‌گذشت به پناهگاه آورده شدند. به مسٔولان پناهگاه گفته شد که مادرشان کشته شده ولی‌ معلوم نیست این حرف تا چه حد...

مهتاب

بیش از دو ماه از آمدن دبی (مهتاب) به خونۀ ما می گذره، در این دو ماه آنقدر به  این دختر شیرین وابسته شدیم که نمی تونیم ازش جدا شیم، اون و جوردی برادر و دوست تازه اش همبازی های خوبی هستن و از فرصت هایی که برای پارس کردن به سگ های همسایه به دست میارن  لذت می برن. وقتی...

سرف

پریسا صالحی و برک فینلی - ۱۸ بهمن ۱۳۹۲ - واشنگتن دی سی آمدن سرف از وفا فقط برای این نبود که سگی داشته باشیم که مصاحب و همراه ما در زندگی‌ باشد، بلکه برای این هم بود که من تکه‌ای از سرزمینی که روزی خانه من بود در کنار داشته باشم. در ضمن، این نوعی مشارکت در تلاش‌های...

کاپیتان جک

رضا و شریل صفاریان -  ۵ بهمن ۱۳۹۲ـ ساگینا میشیگان آمریکا دوستان عزیز اسم من کاپیتان جک است و قبلا به ناخدا شهرت داشتم؛ و این قصه "خوش سرانجام" زندگی‌ من است. من ابتدا سگ بی‌ سرپناهی در شمال تهران بودم. نمی‌‌دانم چطور شد که پای چپم را از دست دادم، اما بالاخره زمانی‌ که...

میلو ( لاکی )

آقای رامتین مینویی، ۹ اردیبهشت ۱۳۹۲، بریجواتر، نیو جرزی قصه میلو ( لاکی ) وقتی‌ شروع شد که برای دیدن مادرم به ایران رفته بودم. به یکی‌ از دوستانم قول داده بودم کمی‌ خرت و پرت و وسائل را به پناهگاه وفا برسانم. وقتی‌ برای هماهنگی با خانم زرین تماس گرفتم برایم بازدید یک...

ملوس

انا و اندرو - ۲۵ مرداد ۱۳۹۲ - بتسدا، مریلند ملوس تابستان دوهزارو سیزده به خونۀ ما اومد، بهمون گفته بودن  از مردها می ترسه اما خیلی زود با اندرو دوست شد ، به طوری که اندرو به فرد مورد علاقۀ ملوس تبدیل شده. اون با تمام وجود به اندرو و انا وفاداره و عاشق مهمونهائیه که به...

زیبا

خانواده غفوری - ۱۴ شهریور ۱۳۹۱ - هارلینگن تگزاس اسم من " زیبا" ست . من یه ایرانی-آمریکایی (اهل تگزاس) هستم.در ایران به دنیا اومدم و همونطور که از اسمم پیداست، دختر خیلی قشنگی بودم. متاسفانه وقتی خیلی کوچولو بودم، یه  آدم بدجنس منو بدجوری کتک زد و لگنم شکست. اما"...

مگی (مارجی)

لیندا و برد پاتر -  ۱ مرداد۱۳۹۲ ،سالت لیک سیتی، یوتا ما در سکوت در اتاق نشیمن نشستیم و تنها صدایی که به گوش می‌خوره، صدای جویدن اسباب بازی‌های جویدنی توسط سه‌ سگ من هست. ما اسم این زمان را جویدن شامگاهی گذاشتیم! برای من این صدا، صدای سه‌ سگ نجات یافته هست که با لذت...

ژنرال

خانواده ایوازیان - ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۲ - لا کرسنتا، کالیفرنیا از زمانی‌ که چشم باز کردم ما تو خونمون سگ داشتیم آخرین سگی‌ که داشتیم هشت سال پیش بود که متاسفانه از دستش دادیم . بعد از اون خیلی‌ برام سخت بود که باز مهمان نواز سگی‌ باشم تا اینکه با وفا آشنا شدم و فعالیتشون...

شیبا

مَدلن و کلاد بُرگت.۱۶تیر ۱۳۹۲ - تورنتو، کانادا شیبا درست پس از اینکه سگ اشنازر ده سالمونو از دست دادیم وارد زندگی ما شد. نمی دونم ما اونو نجات دادیم یا اون مارو!، ولی زندگی با اون تجربۀ شیرین و غیرقابل وصفیه ، اون با تمام توان از خونۀ تازه و مادر پدرش مراقبت می کنه،...

Share This