0 Items

واگذارشده در انتاریو ـ کانادا ـ دسامبر 2019

آلپ یک دنیا احساس و محبت بود، اگر کسی دست نوازشی به سرش می کشید با زوزه مراتب قدردانیش را اعلام می کرد و می خواست بیشتر به او توجه شود ولی چه کسی او را با آن جمجمه کج مانده و سر شیبدارش می خواست؟ به مرور آلپ هم متوجه شد که کسی خواهانش نیست. جمعه‌ها با داوطلبها به گردش می رفت، اما فقط یک گردش ساده بود و آلپ کم‌کم به اینکه کسی به او توجه ویژه‌ای نکند عادت می کرد. می دانست که باید داشتن خانه و خانواده را در خواب ببیند، این بود که کم‌کم منزوی شد.

در اردیبهشت سال ۹۷ (اپریل 2018)، آلپ، سگی از نژاد کوچک، به محوطه کارخانه‌ای در شهرک های صنعتی اطراف کرج پناه آورده بود. روی سرش حفره‌ بزرگی پر از کرم مگس (میاز) بود که نشان از یک ضربه شدید داشت. یکی از کارکنان کارخانه دلش به درد می‌آید و دامپزشکی را بالای سرش می‌آورد. درمان اولیه‌ای در محل انجام می گیرد ولی چنین شکستگی و زخم عمیقی نیاز به زمان بیشتری برای رسیدگی و درمان داشت. آلپ بعد از مدتی به پناهگاه آمد. با بررسی های بیشتر مشخص شد که میازها تا پشت حدقه چشم و سینوس های بینی نفوذ کرده‌اند و احتمال داشت حتی بینایی اش را تحت تاثیر قرار دهد. اما آلپ دوره درمان را با موفقیت گذراند. او درد و رنج بزرگی را پشت سر گذاشته بود و نام آلپ (در ترکی استانبولی به معنی قهرمان) برازنده‌اش بود. کم‌کم حفره پر شد و موهای سرش درآمدند، اما استخوان شکسته‌ جمجمه ترمیم نمی شود و برای همیشه سر آلپ در آن قسمت فرورفتگی خواهد داشت.

آلپ بعد از مدتها که آواره خیابانها بود، سر پناهی پیدا کرده بود، دوباره بارقه امیدی داشت که شاید خانه و صاحبی داشته باشد، اما…… نه، اینجا اگر چه که دیگر کسی اذیتش نمی کرد، همه مهربان بودند و دوستش داشتند، اما آغوشی هم که فقط برای خودش باشد نبود. آلپ خواهانی نداشت.

دوستانش کم‌کم اینجا یا خارج از کشور خانواده پیدا می کردند و می رفتند و آلپ نظاره‌گر بود. بزودی سفر یکی از دوستانش بود.

کارهای دوستش برای سفر کانادا در حال انجام بود. اما چند روز مانده به سفر، او مریض شد و می بایست دوره درمان را بگذراند. پس چه کسی به جایش برود؟ فقط سه روز زمان داشتیم، و چرا آلپ نرود؟ ناگهان همه چیز برای آلپ خیلی سریع روی روال افتاد و تمام کارهایش در همین زمان کم انجام شدند. آلپ بدون مشکل سفر کرد و رفت به یک خانه موقت تا بعد از آشنایی با روحیه و رفتارش او را برای واگذاری معرفی کنند. اما ناگهان ملاقات اتفاقی عموی آن خانواده و مهری که به دلش افتاد و ….. در‌ نتیجه، خوشبختی آلپ!

سرعت تغییرات در زندگی آلپ باور کردنی نبود، کی فکرش را می کرد؟ آلپی که با جمجمه فرو رفته‌اش با حسرت به دیگران نگاه میکرد، دو هفته بعد، آن سر دنیا با شادی در کنار صاحب همیشگی ش باشد! آلپ برنامه‌ای برای سفر نداشت، اصلا به دوستان خارج از کشور معرفی نشده بود چه برسد به آنکه کسی اعلام تمایل برای سرپرست اش کرده باشد!! ناگهان ورق زندگی آلپ به زیبایی برگشت…. معجزه همیشه می تواند اتفاق بیفتد.

نویسنده: فرح آذری

 

Related Posts

دلناز خانواده کولدیکات - فروردین  ۱۳۹۱کسترو ولی - کالیفرنیا ما عاشق "دلناز" هستیم! "دلناز" برای اولین باربه پارک سگ ها رفت و همه چیز به خوبی پیش رفت. ما...
هاپی؛ از آستارا تا لس آنجلس فروردین ۹۶ خانواده‌ای که سگ تریرشان را گم‌ کرده بودند و برایش آگهی داده بودند، بدنبال تماسی که سگشان در آستارا دیده شده به آنجا رفتند. البته سگ آنها ن...
داستان سفر لکسی (نسیم) به مونترال... امروز سالگرد به هم رسیدن من و لکسی است... ۶سال شد.. ۲۷ می سال ۲۰۱۵ بود که نسیم (و حالا لکسی) وارد زندگیم شد و اونو بهتر کرد. همیشه دلم می خواست سگی...
تنگو مارک و ناتالی - ۲۹ دی‌ ۱۳۹۲ - تریسی، کالیفرنیا در یکی از روزهای زیبای بهاری (بیستم فروردین) پیامی از خانم آذری دریافت کردم: "7 توله بی پناه و شیرخو...
Share This