0 Items

اپریل 2019، آمریکا، کانکتیکات، مگان و آدریان

رومینا یک سگ ماده دو سال و نیمه و نابینا است. از من خواسته شد كه برای آوردن او به آمریکا كمك كنم. پناهگاه حیوانات وفا خانه ای دائمی برای رومینا در مینه سوتا فراهم کرده بود، بنابراین من با خواهرم که در حال دیدار از تهران بود تماس گرفتم تا ببینم آیا او رومینا را به آمریکا می آورد. او موافقت كرد و رومینا در تاریخ 24 ژانویه 2019 به همراه خواهرم از تهران وارد نیویورک شد.

من پذیرفتم که چند روز از او نگهداری کنم تا برای رفتن به خانه ی خودش که پناهگاهی در مینیاپولیس، مینه سوتا بود آماده شود.

رومینا بسیار ترسو و خجالتی بود، بنابراین من یک فضای خصوصی برای او در راهرو درست کردم، تا از دو سگ دیگرم که از نجات یافته های پناهگاه های وفا و مهر هستند، جدا باشد. جالب است که هر دو سگ به دروازه ی کوتاهی که منطقه رومینا را از بقیه خانه جدا می کرد، می آمدند و او را بو می کردند، اما پارس یا غرش نمی کردند. آنها به راه خودشان می رفتند و به رومینا اجازه می دادند تا خلوت خود را حفظ کند.

در واقع دو سگ نجات یافته ی من می دانستند که او اضطراب دارد و بسیار ترسو است. حتی سه گربه ی من هم فضای لازم را به او می دادند.

من رومینا را بعد از اینکه غذایش را خورد و به پیاده روی رفت، نزد دوست عزیزم دکتر دونا کوبلی دامپزشک بیمارستان حیوانات کواری ریج بردم. رومینا معاینه فیزیکی کامل شد و داروی انگل گرفت.

رومینا آن شب پس از خوردن غذا و آب ، برای دستشویی به پیاده روی خوبی با قلاده در حیاط رفت. بعد از گذشت چند روز، رومینا به روال ما عادت کرد و من او را از پله های جلو به حیاط می بردم و با قلاده راه می بردم.

متأسفانه ، به دلیل آب و هوای سرد در شمال شرقی ایالات متحده آمریکا، نه شرکت های هواپیمایی و نه آسایشگاهی که قرار بود برود، موافقت نمی کردند که او به این سفر برود و توصیه کردند تا گرم شدن هوا منتظر بمانیم. من به وفا گفتم كه تا گرم شدن هوا تا بهار از او نگهداری می کنم.

همان هفته اول مشخص شد که رومینا فارغ از سرما و برف از بیرون رفتن لذت می برد. اگرچه او فقط  سرش به کار خودش بود. او یاد گرفته بود که به تنهایی از پله های جلوی در بالا و پایین برود. فهمیدم که او کاملا نابینا نیست.

طی دو هفته اول، او شروع به دویدن در اطراف کرد و از برخورد با درخت ها اجتناب می کرد و آنها را دور می زد. حتی دیگر نیازی هم نداشتم که او را با قلاده نگه دارم. در حالی که سگهای من به دلیل موقعیت خانه ی ما مجبورند با نرده نامرئی کنار بیایند، رومینا از حد و حدود حیاط خارج نمی شد، به نوعی می فهمید که اگر دو سگ دیگر من از برخی مناطق فراتر نمی روند، او هم نباید برود. رومینا از دو هکتار زمینی که داریم لذت برد. او عاشق دویدن بود و شروع کرد به نزدیک شدن و بازی با سگ ها. اگر آنها شروع می کردم به بو کردن او، رومینا بلافاصله به حالت تسلیم روی زمین دراز می کشید، هنوز هم از آنها مطمئن نبود. او مسیری طولانی پشت سر گذاشته بود، اما هنوز ترسو بود.

با خانم فرح آذری تماس گرفتم و به او گفتم كه اگر وفا موافقت كند، من سعی می كنم به جای اینكه او را به پناهگاه بفرستم، خانه ای برای رومینا پیدا كنم. پس از دریافت تأییدیه از وفا ، در منطقه خودم شروع به جستجوی خانه خوبی برای رومینا کردم.

 

از سه خانواده درخواست پذیرش برای رومینا دریافت کردم. پس از توجه زیاد ، بازدید از خانه ها و مصاحبه با متقاضیان، یک زوج محلی به نام های مگان و آدریان را انتخاب کردم که یک سگ و گربه دارند. فرزندان آنها بزرگ هستند و از خانه بیرون رفته و مستقل شده اند. آنها می خواستند سگ دیگری با سگشان دوست باشد ، آنها واقعاً رومینا را دوست داشتند ، و تصمیم گرفتند او را به خانه ببرند و چند روزی با او به سر ببرند تا تصمیم نهایی را اعلام کنند.

روز شنبه 6 اپریل، من رومینا را با اتوموبیل به خانه مگان و آدرین بردم که تا خانه ی من تنها 15 دقیقه فاصله دارد. رختخواب رومینا را هم بردم تا او در محیط جدیدش احساس راحتی کند. در طی سه روز ، مگان و آدریان تصمیم گرفتند که رومینا را نگه دارند و به او خانه ای همیشگی و دوست داشتنی دهند. گربه آنها عاشق رومینا است و با او در رختخواب می خوابد و سگ آنها او را دوست دارد.

رومینا خانه ی خوبی پیدا کرد با سرپرست هایی که به خوبی از او مراقبت می کنند و یک سگ و گربه هم خواهر و برادرش هستند.

من چند بار از او بازدید کرده ام و هر بار، رومینا پیشرفت بسیار زیادی را نشان می دهد. دم تکان می دهد، عاشق بیرون رفتن است و بدون قلاده در حیاط راه می رود. همسایگان برای دیدنش به آنها سر می زنند و او را نوازش می کنند. او با بچه ها و سگ های دیگر خوب است ، و رختخوابش را با برادر کوچولوش که گربه ی خانواده است، شریک می شود. مگان و آدریان در محله ای زندگی می کنند که یک دریاچه، چند ساحل و یک پارک سگ دارد. مردم آن محله رفتار دوستانه ای دارند و هنگام پیاده روی یا رانندگی دست تکان می دهند و سلام می کنند. رومینا وقتی مرا می بیند بسیار هیجان زده می شود، اما اکنون آشکارا دلبسته ی مادر و پدر جدید خود است.

شیدا اردلان ـ نیویورک

Related Posts

پروبی علی، ایدن، ایلا امیری - ۱۶ بهمن ۱۳۸۸ - لس آنجلس کالیفرنیا من همیشه دلم می خواست یه سگ داشته باشم، عاشق سگ های نژاد بوردرکالی بودم چون به باهوشی معر...
دلناز خانواده کولدیکات - فروردین  ۱۳۹۱کسترو ولی - کالیفرنیا ما عاشق "دلناز" هستیم! "دلناز" برای اولین باربه پارک سگ ها رفت و همه چیز به خوبی پیش رفت. ما...
میلو ( لاکی ) آقای رامتین مینویی، ۹ اردیبهشت ۱۳۹۲، بریجواتر، نیو جرزی قصه میلو ( لاکی ) وقتی‌ شروع شد که برای دیدن مادرم به ایران رفته بودم. به یکی‌ از دوستانم ق...
صورا (خاله ریزه) گلوریا دگاستن - بهمن ۱۳۹۳ امریویل، کالیفرنیا  من از تیم‌ وفا بابت همه زحمت‌هایی که برای صورا (خاله ریزه) کشیدند بی‌ نهایت سپاسگزارم. در مدت زمان کوتا...
Share This