0 Items

بریتانی و الی – 23فروردین ۱۳۹۱ – سیاتل، آمریکا

سلام بچه ها. اسم من کرا، قبلا آیدا بود.

الان دارم از اولین سفری که با خونواده رفتم، براتون می نویسم. داریم می ریم ایالت کلرادو که خونواده الی و دختر خاله جدیدمو ببینیم . درسته که گاهی بی تابی می کنم ولی همیشه آماده ماجراجویی هستم.

عاشق اینم که با خونواده ام تو سیاتل زندگی کنم. از یه طرف دلم برای بقیه سگهایی که تو خونه موقت باهاشون زندگی می کردم، تنگ شده ، (ما اونجا یه زمین بزرگ هم برای بازی داشتیم) ، اما از طرف دیگه دلم می خواد همه فقط به من توجه کنن. پدر موقتم کلی رفتارهای قشنگ بهم یاد داده . الان هم دارم تمرین می کنم تا موقع ترس، واکنش هام آرومتر باشه. تازگیها دارم با قلاده پیاده روی می کنم و یاد می گیرم که از آدمها و سگ هایی که تو محل می بینم، نترسم. پارک سگها رو برای این دوست دارم که توش میتونم بدون قلاده بازی کنم و خوش بگذرونم. من سریع ترین و مهربون ترین سگ این دور و ور هستم. خوب بلدم به ظاهرم برسم ، واسه همین کلی از سگها دنبال منن. تازه اینجا یه ساحل هم واسه سگها داره! بالاخره یه روزی اونجا شنا می کنم، ولی الان همین که تنی به آب بزنمو شکمم خیس شه ، برام کافیه.

من اینقدر سگ خوشگلی هستم که عمرا اگه لنگه مو پیدا کنی! مامان بابام مطمئنن که من میکس Corgi ، سگ گله و یه نژاد دیگه ام. چون من بانمک ترین و تا شو ترین (انعطاف پذیر ترین) گوشها رو دارم، تازه دمم هم مثه پر می مونه (که البته این ویژگیم به دوستام تو پناهگاه وفا کشیده)

یه ویژگی خیلی خاص من اینه که عاشق سبزیجاتم! کلم قرمز خام یکی از خوراکی های مورد علاقمه. اصلن خدا منو واسه زندگی تو شهر سیاتل ساخته

سرگرمی های من دویدن، جویدن شاخ گوزن، بازی با جغجغه هامو سر به هوا بودن تا حد ممکنه (یه وقتهایی با رختخوابم هم کشتی می گیرم!) ، و بو کردن همه چیز(این یکی رو داشت یادم می رفت.)

آدم های دور و برم ، بهترین دوستای منن، اما من یه میلیون تا دوست خوب دیگه هم دارم! اولش جلو غریبه ها یه کم عصبی می شم ، اما چند دقیقه ای که بگذره دیگه نمی تونم جلو خودمو بگیرمو سر تا پاشون رو لیس نزنم! یه جورایی کشته مرده دوستم Andrew هستم که یه آدم به تمام معناست ؛ اما یه خانمی قبل از من قاپشو دزدیده؟

 

من از یه دوره آموزشی با نمرات عالی فارغ التحصیل شدم. هر روز هم کلی چیزهای جدید یاد می گیرم. کاری هم که تازگی یاد گرفتم و خیلی دوست دارم با ” پنجه دست دادنه”.

من کلی سفر کردم تا بالاخره خونواده ام رو پیدا کردم و جا داره اینجا از همه اونهایی که به من در این راه کمک کردن ، تشکر کنم.

Related Posts

تیلی (عسل سابق) تیلی (نام پیشین عسل)، واگذار شده به خانواده کامرون، 24 اپریل 2017، پیتربورو، انتاریو، کانادا  عسل از سگهای شیرین وفاست که حالا در کانادا ساکن است. او...
شالیزار خانواده محمدی، ۴ تیر ۱۳۹۳، یوته بوری - سوئد الان هشت ماهه که دخترمون شالیزار، اینجا پیش ما در سوئد زندگی‌ میکنه. اصلا کار راحتی‌ نیست که عشقی‌ رو که ...
بامبی ( بنی ) خانوم گرتا -   ۲۴ مهر ۱۳۹۰- لندن، انتاریو، کانادا ‌ باعث و بانی‌ آشنایی ما با ویکی و گروه نجاتش سهیلا بود که از سالها پیش در حمل و نقل، سرپرستی موقت...
داستان سفر لکسی (نسیم) به مونترال... امروز سالگرد به هم رسیدن من و لکسی است... ۶سال شد.. ۲۷ می سال ۲۰۱۵ بود که نسیم (و حالا لکسی) وارد زندگیم شد و اونو بهتر کرد. همیشه دلم می خواست سگی...
Share This