0 Items

كارن منتگمری – 30فروردین 1390  – کالیفرنیا، آمریکا

بعضی از شما عزیزان ممکنه به یاد بیارین داستان مینا را که ما چند ماه پیش منتشر کردیم و در آن درخواست کمک برای نجات او را داشتیم.  این باقی داستان نجات این سگ زیباست.

مینا و دوستش هاپو از تهران به طرف لس آنجلس پرواز کردند و روز نوزده آوریل فرح و مریم عزیز و عده ای از دوستان اونها رو از فرودگاه لس آنجلس برداشتند.  مینا آنقدر گرسنه بود که نه تنها غذای خودش را بلعید، بلکه کیسه باقی غذاها را هم پیدا کرد و خورد (مینا در پیدا کردن غذا تخصص بسیاری داره)

بعد از شستشو و یک سفر طولانی در اتوموبیل به سمت شمال کالیفرنیا و بعد از دو ماه صبر کردن، من بالاخره مینا رو صبح روز بعد برای اولین بار دیدم. مینا از ابتدا به راحتی و بدون هیچ مشکلی به محیط خانه جدیدش انس گرفت و از آن روز تا به حال همچنان سخت مشغول پیشرفت است.

مینا در شهر پنتالوما در یک خانه کوچک که حیاط بسیار بزرگی دارد با سه سگ و دو گربه دیگر زندگی می کند.  این حیاط بزرگ جای بازی بسیار خوبی برای این سه سگ است و مینا از روز اول جای مورد علاقه خود را در حیاط روی یک صندلی بیرون اتاق استودیوی من انتخاب کرده و همیشه از روی این صندلی باقی حیاط را نظاره می کند.

مینا بسیار سگ مستقل و باهوشیست و برای همین مدتی طول کشید که او تصمیم بگیره که می خواد سگ من باشه یا نه.  ما هر دو در تربیت کردن مینا خیلی موفق بودیم و مینا الان کاملا به محیط جدیدش عادت کرده.

ما روزی دو بار به پارک سگها میریم و مینا آنجا دوست های بسیاری داره (هم سگ و هم انسان).  مینا با من سر کار میاد و با برادرش “بیلی” اونجا کلی با سگها و آدمها معاشرت میکنه.

هر جا که من و مینا میریم مردم از من راجع به مینا و داستان زندگی این سگ زیبا می پرسند و من هر روز این داستان زیبا را تکرار می کنم.

من از صمیم قلب از تمام کسانی که کمک کردند و مینا را از کوچه های سرد و خطرناک ایران نجات دادند و او را به من در کالیفرنیا رساندند تشکر و سپاسگزاری می کنم.

Related Posts

مگی (مارجی) لیندا و برد پاتر -  ۱ مرداد۱۳۹۲ ،سالت لیک سیتی، یوتا ما در سکوت در اتاق نشیمن نشستیم و تنها صدایی که به گوش می‌خوره، صدای جویدن اسباب بازی‌های جوید...
لاکی واگذاری در تاریخ ۱۷ مرداد ۱۳۸۹ – آمریکا   نوروز امسال (۱۳۸۹) که پس از ۱۸ سال برای دیدن خانواده‌ام به ایران رفته بودم، دوست داشتم به گوشه کن...
ژنرال خانواده ایوازیان - ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۲ - لا کرسنتا، کالیفرنیا از زمانی‌ که چشم باز کردم ما تو خونمون سگ داشتیم آخرین سگی‌ که داشتیم هشت سال پیش بود که...
سیبی خانواده مکرمیک - دلتا،  ۱۴ شهریور۱۳۹۴بی سی کانادا سیبی خیلی‌ اوضاعش رو براست و به خوبی‌ در خانواده ما داره جا میفته. ما تصمیم گرفتیم که اسمشو نگه دار...
Share This