0 Items

کتی ویلسون – ۲ فروردین ۱۳۹۰ – آمریکا

از همون موقع که به Sonoma County  نقل مکان کردیم، همیشه تو این فکر بودم که یه سگ دیگه هم بگیریم.

وقتی یکی از دوستان ایرانی ام عکس شیما رو (که الان  تیگنTeagan صداش می کنیم) برام فرستاد قلبم لرزید؛ اون دقیقاً مثه Townes توله ناز خودم بود! نتونستم جلوی خودمو بگیرم و با وفا تماس گرفتم. تیگن ـ یعنی ” شاعر کوچولو” ـ  3 ماه و نیم پیش اومد به مزرعه ما و بلافاصله شد عضوی از خانواده! این خانوم کوچولو با اون چشمای قشنگش که انگار خط چشم کشیده و اشتیاقش برای بازی کردن، هیچ فرصتی رو برای دوست شدن با داداش بزرگش (Townes) از دست نداد.

حالا دیگه همه کارها  رو دوتایی انجام میدن؛ از چرت زدن گرفته تا بازی و طناب کشی  و یا دیوونه وار دویدن روی تپه های کالیفرنیای شمالی. تیگن  داره جا می افته و هفته به هفته پیشرفت چشمگیری می کنه. وزنش داره اضافه می شه، با دقت بیشتری درس هاشو یاد میگیره (نه مثه اوایل که شبیه یه لاک پشت خوابالو بود)، هر دفعه صداش می زنیم، میاد (البته تقریباً هر دفعه!) ، و بی اعتمادیش نسبت به آدما داره روز به روز کمتر میشه، مخصوصاً از وقتی که بابای جدیدش بهش نشون داده بعضی آدما چقدر مهربونن و چه همبازی های خوبی می تونن باشن. داره کم کم از ذهنیتی که به عنوان یه سگ خیابانی درباره زندگی و غذا و … داشت، دست می کشه و متوجه می شه که اینجا همه چی خیلی آرومتر و راحت تره.

البته این طرفا همیشه چند تا پرنده یا سنجاب هست که بشه دنبالشون کرد. ممنونم از تو فرانک جان و بقیه که خیلی زحمت کشیدین تا اون بتونه بیاد اینجا. تیگن دو تا خواهر هم داشت، اما متاسفانه زنده نموندن. من خیلی خوشبختم که این خانم کوچولو رو تو زندگیم دارم و واقعاً ممنونم از اینکه Townes حالا یه خواهر دوست داشتنی داره تا باهاش بازی کنه. اون دوتا با هم، هر روز زندگیم را به یک روز خوب مبدل می کنن.

 

Related Posts

لوییجی (پیشی) آلمانی شد لوییجی تیرماه سال ۹۸ کنار ورودی پناهگاه رها شد و قدم زنان به سمت پناهگاه آمد. لوییجی پسری با بدن نسبتا درشت و دست و پای کوتاه، در اندازه‌ای بود که ...
وفا – راکی سابق مهرنوش نایاک -  ۱۸ شهریور ۱۳۸۹ - آمریکا وقتی‌ من راکی رو پیدا کردم از شدت درد و کتکی که خورده بود، داشت زوزه می‌کشید. ۷-۸ نفرم بالا سرش جمع شده بود...
ركسانا ( ليلی ) کیتی و مت  آلن- گوبل - ۲ خرداد۱۳۹۰ – آمریکا الان تقریباً سه ماه میشه که لیلی اومده پیش ما. روزای اول همش سعی می کرد اسکوتر(داداش بزرگشو) سر جاش بنش...
توبی ( اپتیموس ) خانواده مظلومی  - 11 دی 1390 - ونکوور کانادا من نزدیک یک ماهم بود که به پناهگاه آوردنم و یه خانواده مهربون (خاچاطوریان) تصمیم گرفتن که منو برای مدت...
Share This