سوزان آرنت، شهریور ۱۳۹۱ ، سیاتل واشنگتن
سپتامبر ۲۰۱۲، من داوطلبانه در پناهگاه حیوانات پاز در راه بردن سگها کمک میکردم. یه روز یکشنبه عصر، وقتی داشتم سگی رو که راه برده بودم به لونش برمیگردوندم شنیدم یه همکار داوطلب دیگه داره سگی رو که در لونه پهلویی بود با مهربونی تشویق می کنه که بیرون بیاد که کمی راه بره، اما بخت باهاش زیاد یار نبود و سگ رضایت نمیداد. برای همین من تصمیم گرفتم یه امتحانی بکنم. دزدکی نگاهی به داخل قفس انداختم و یه سگ شلتی میکس خیلی عصبی با گوشای دراز و چشمای قهوهای تیره رو دیدم. رفتم تو و و مدتی کنارش نشستم و در حالی که بهشهات داگ تعارف میکردم کم کم بهش نزدیک شدم. میتونستم تشخیص بدم که اون هم خیلی ترسیده و هم در عین حال میخواد مورد محبت قرار بگیره چون گذاشت پاهاشو ناز کنم، بعد هم شکم و سرشو و بالاخره یکی از هات داگارو از رو زانوم برداشت. بعد از یه پیاده روی کوچک و کمی نوازش شکم، من عاشقش شدم چون معلوم بود که علیرغم ترس و خجالت، روحیه لطیف و خلق و خوی شیرینی داره. اون موقع من هیچی راجع به اصلیت اون و این که تازه از یه پرواز بیست ساعته اومده نمیدونستم.
وقتی مدیر پناهگاه گفت از ایران اومده فکر کردم جوک میگه. باورم نمیشد که این همه تلاش شده که اونو برای یافتن یه خونه همیشگی به سیاتل بفرستن. من واقعا شانس آوردم که تونستم چند روز بعد سرپرستی اونو قبول کنم.شبی، در طول این هفت ماه راه درازی رو طی کرده. اون راه رفتن روی لیشو یاد گرفته (بدون این که با دیدن هر ماشین، دوچرخه یا آدمی که رّد میشه خودشو جمع کنه و بشینه)،و همین طور ماشین سواری ( بدون این که خودشو کف ماشین و پشت صندلی قایم کنه)، آسانسور سواری و بالا و پایین رفتن از پله ها، و پارس نکردن به عکس خودش تو آینه رو.
اون عاشق پارک سگ ها، غلت زدن روی چمن، دراز کشیدن توی آب، اسباب بازیهای نرم، نقلهای تشویقی، و از همه بیشتر، اومدن به سر کار با منه. اعتماد به نفس و خوشحالی
اون وقتی توی دفتر کار من میدوه اصلا قابل مقایسه با ترسو بودن روزای اولش نیست.
بهترین دوستای اون در محل کار من پیرس، اولا، و صیدی هستند. اون دوست داره با اونا کشتی بگیره و اسباب بازیاشو با اونا سهیم بشه. اون بشین، بخواب، و خودتو تکون بده رو یاد گرفته. وقتی هم که خیلی هیجانزده باشه با هر دو پنجش این کارو میکنه!
خیلی سپاسگزارم که تو زندگیم اونو دارم. شخصیت شیرین و خنده دار اون، انعطاف پذیری، و شجاعتش در موقعیتهای جدید خیلی الهام بخشه. از همه اونایی که در وفا و پاز به نجات اون، مراقبت و فرستادنش کمک کردن و مارو وارد زندگی همدیگه کردن ممنونم. شبنم عزیز من، دوست همیشگی منه و خونه من تا ابد خونشه، و توی قلب من جا داره.
خدا نگهدار
سوزان