خانوم گرتا – ۲۴ مهر ۱۳۹۰- لندن، انتاریو، کانادا
باعث و بانی آشنایی ما با ویکی و گروه نجاتش سهیلا بود که از سالها پیش در حمل و نقل، سرپرستی موقت، و یافتن خانه دائم برای سگهایی که از کشورهای دیگر به کانادا میآیند با این گروه همکاری داشته و دارد.
سهیلا یعقوبی خودش به پیشواز کمک به سگهای وفا آمد و صمیمانه ما را به این گروهها پیوند داد.
همه ما درتیم وفا از خانم سهیلا یعقوبی برای کمکهای بی دریغش سپاسگزاریم.
خبر خوش یافتن خانه دائمی برای بامبی/بنی از زبان ویکی
گرتا رسما اعلام کرد که سرپرستی دائمی بنی/بامبی راپذیرفته و حالا او یک خانواده دائمی داره.
من شخصاً حدود ۱۶ ساله که گرتا رو می شناسم و در خیلی از این واگذاریها با هم همکاری داشتیم. او انسان با عاطفه و دلسوزیه و در رابطه با حیوونا مثل یه تیکه جواهر واقعیه. ما واقعا شانس آوردیم که او در موقعیتی بود که بتونه سرپرستی بنی رو قبول کنه.
من دو تا عکس ضمیمه کردم که آخر هفته وقتی کنار رودخونه قدم میزدیم گرفتم. یکی از اونا با گرتا و سگ دیگش، تسا است. من و سگام اغلب برای پیاده رویهای طولانی با گرتا و سگ هاش بیرون میریم.
در کانادا پاییز از راه رسیده و بنی داره راه رفتن توی انبوه برگای پاییزی رو تجربه میکنه- اون عاشق بازی توی برگاست. اما بزودی توی برفا بازی خواهد کرد.
زندگی بنی از زبان گرتا، سرپرست دائمی او
بنی حالا با خواهر برادراش تسا و ویلی (سگها)، مگی و میلی (گربه ها) و گرتا (انسان) زندگی میکنه- که مصاحبش هستند و نمیذارند تنها بمونه که خیلی خوبه چون از تنهایی اصلا خوشش نمیاد.
با سه بار پیاده روی در روز و دوستای (انسان و سگ) زیادی که تو محله پیدا کرده روزای شلوغی داره. همه از شنیدن قصه زندگیش و این که چه راه درازی رو طیّ کرده تا به این جا برسه حیرتزده میشند. بنی از ماشین سواری و رفتن به پارک خیلی لذت میبره، مخصوصاً رفتن به کنار ساحل که اوج همه ایناست ( البته ساحل دریاچه نه اقیانوس!)
اون دوست داره پرندههای ساحلی رو دنبال کنه و پروازشون بده (که فقط میخندن و پرواز میکنن)، با تسا و ویلی شلپ و شولوپ تو آب راه بره، یا رو شنها ورجه وورجه کنه. بنی خونه و حیاط خونه رو دوست داره و سگ کوچولوی شادیه.