0 Items

خانواده روانبخش – بهمن ۱۳۹۱ -سن حوزه، کالیفرنیا

سلام من پتو هستم ،یک سگ استثنائی !  زیبا و انقدر باهوش که از فرصتهای زندگی بهترین بهره رو ببرم. راستش تمام اتفاقاتی که افتادو خودم برنامه ریزی کردم.

پس از اینکه بخت و اقبال فرصت ترک سرزمین مادری ، پناهگاه وفا و داشتن اینده ای بهتر در امریکارو نصیبم کرد. بهترین خونه ای که یه سگ می تونست داشته باشه رو انتخاب کردم. منزل فرح روان خانمی که قرار بود ازم مراقبت کنه، به محض دیدنش فهمیدم که می خوام زندگیمو در کنارش بگذرونم. باید بگم برای به دست آوردن زندگی امروزم خیلی تلاش کردم. مدتی به خانه ای رفتم که سگ بلوند گلدن رتریوری به نام ارسو داشتن، با یک نگاه فهمیدم که دوست پسر مناسبیه ،پس بلافاصله نقش دخترای معصوم و خجالتی و حساس ایرانیو بازی کردم ، ظرف چند هفته ارسو و انسانهائی که باهاش زندگی می کردن (دنیل و جان) عاشق من شدن

پس از نوامبر دوهزارو یازده تا فوریه دو هزارو دوازده باهاشون زندگی کردم. در این مدت فرح و مادر موقتم دنیل برنامۀ خیریه ای ترتیب دادن و برای عمل ( تی پی ال او) ئی که در پیش داشتم پول جمع کردن. مردم زیادی آمدن و پول زیادی جمع شد. و من خوشحال و سپاسگزار بودم. پول جمع شده صرف عمل من و کمک به سگ های دیگه شد.حالا دیگه وقتش بود خونۀ همیشگیمو انتخاب کنم، زیبائی غیرعادیم سبب شد خواستگاران زیادی داشته باشم ،اما هیچ کدومشون نمی تونستن به من احساس امنیت بدن و اعتمادمو جلب کنن. هر وقت کسی منو به خونش می برد پارس می کردم و اجازه نمی دادم بغلم کنه و به خونۀ فرح برمی گشتم.

بعد از چند سفر ناموفق و بازگشت به خونه، فرح از واگذار کردن من منصرف شد و تصمیم گرفت منو نگه داره. به مرور زمان ،کم کم اونجارو خونۀ خودم دونستم و هر روز بیشتر به فرح اعتماد کردم.دو سال از اون روز گذشته ، حالا ما جدائی ناپذیر هستیم ، خیلی از زندگیم راضی هستم.

مثل ملکه ها غذا می خورم ، با ماشین یا پیاده به دیدار سگ های دیگه می رم و هر روز گردش می کنم. حتی به فرح اجازه می دم نازم کنه. می دونم که از این پس به خوبی و خوشی زندگی می کنم .پتو

 

Related Posts

یک آغوش گرم و بزرگ برای فیفا اواخر بهار ۹۷ شخصی تماس گرفت و گفت سگ کوچکی را که پیدا کرده، نزدیک پناهگاه به درختی بسته. بچه‌های پناهگاه اطراف را گشتند و فیفا را پیدا کردند، شیرین ب...
سفر نمک به کانادا و خانه دوست داشتنی اش... از روزی که با اون صورت معصوم در بغل جوان مهربونی که نجاتش داده بود، پا به پناهگاه گذاشت، همه عاشقش شدند. دست خودمون نبود، تمام اون معصومیت رو با نگ...
ركسانا ( ليلی ) کیتی و مت  آلن- گوبل - ۲ خرداد۱۳۹۰ – آمریکا الان تقریباً سه ماه میشه که لیلی اومده پیش ما. روزای اول همش سعی می کرد اسکوتر(داداش بزرگشو) سر جاش بنش...
تارا لیان و جًک سمیلسن - تیر ۱۳۹۴ - بلرستان، نیو جرسی تارا در جولای سال ٢٠١٥ به خانواده ما پيوست . در اصل قرار بود ما خانواده موقت و ميزبان او باشيم اما ي...
Share This