0 Items

لیان و جًک سمیلسن – تیر ۱۳۹۴ – بلرستان، نیو جرسی

تارا در جولای سال ٢٠١٥ به خانواده ما پيوست . در اصل قرار بود ما خانواده موقت و ميزبان او باشيم اما يك نگاه به چشمان زيبا و عميق او كافي بود تا عاشق و شيفته اين دختر زيبا شويم .

وقتي تارا به خانواده ما ملحق شد ما دو سگ ديگر هم داشتيم ، چيكا ١٤ ساله بود و اسكارلت ٦ ساله . متاسفانه چيكا در ماه سپتامبر درگذشت و روحش به بهشت پرواز كرد. تارا ارتباط عميق و نزديكي با خواهر بزرگش اسكارلت و با دختر عموها و پسر عموهايش مكس و مالي و تاكس و دلايلا و روبي در نيوجرسي و فلوريدا دارد.

از وقتيكه تارا به خانواده ما ملحق شده ، در همه سفرها همراه ما بوده ، از نيوجرسي تا واشنگتن دی سي ، از سواحل شرقي اتلانتيك تا فلوريدا . اكنون تارا ساكن فلوريدا است و اولين زمستان خود را در كنار اولين گروه ميهمانان زمستاني مي گذراند و منتظر ميهمانان بعدی است كه به زودی از راه مي رسند. تارا و اسكارلت هر دو عاشق ماشين سواری هستند و بلافاصله بعد از سوار شدن هم خوابشان مي برد . شايد اين هم يكي از خصوصيات سگ هاست .

تارا عاشق پياده روی های طولانی ماست حتي با وجود اينكه پشم هاي بلند و سنگيني دارد همچنان از پياده روی لذت مي برد و اصلا به نظر نمي رسد كه دلش برای هوای سرد و برفي نيوجرسی تنگ شده باشد. ( خودش امروز صبح به من گفت ! )

تارا الان به شدت مشغول تمرين پارس نکردن به مردم و از همه جا نپريدن و البته به شدت دنبال جلب توجه و محبت ديگران و دوست پيدا كردن است .

گرچه هر از گاهي در برخورد با آدم های غریبه و سگهای تازه وارد دچار مشكل مي شود، اما هنوز هم بسيار مشتاق ملاقات آدم ها و سگ های جديد و بازی با آنها در پارك های مخصوص سگ هاست .

Source: تارا

Related Posts

شالیزار خانواده محمدی، ۴ تیر ۱۳۹۳، یوته بوری - سوئد الان هشت ماهه که دخترمون شالیزار، اینجا پیش ما در سوئد زندگی‌ میکنه. اصلا کار راحتی‌ نیست که عشقی‌ رو که ...
شوکو   واگذاری در آمریکا   شوکو وقتی‌ به پناهگاه اومد یک توله خیلی‌ کوچک و مامانی بود و بعد هم تبدیل به یک سگ بزرگ و خیلی‌ زیبا شد دختر نا...
داستان آزاده داستان آزاده با درد و رنج آغاز می شود و به خوشبختی می انجامد. یک صحنه ی آشنای حیوان آزاری: تابستان سال 97 است. گرما بیداد می کند. مردی با موتور در ...
ركسانا ( ليلی ) کیتی و مت  آلن- گوبل - ۲ خرداد۱۳۹۰ – آمریکا الان تقریباً سه ماه میشه که لیلی اومده پیش ما. روزای اول همش سعی می کرد اسکوتر(داداش بزرگشو) سر جاش بنش...
Share This