ژانویه 28, 2017
نوشی و ریتا اسانگرانی، ۲۶ آوت ۲۰۱۵، اتاوا، انتاریو
کانادابه محض رسیدن به تورنتو، مادر و خواهر جدید من، در فرودگاه با صورتی پر از لبخند، به همراه گروه بزرگی از استقبال کنندگان منتظر من بودند. همه از دیدن من خیلی خوشحال شده بودند.
من که خیلی خجالتی هستم، بلافاصله با خواهر جدیدم اخت شدم و تمام مسیر ماشین سواری از تورنتو تا خونه جدیدم در اتاوا رو به او پناه بردم. با نگاه کردن از پنجره، با دنیای جدیدی که سرسبز و پر از درخت بود مواجه شدم.
من خیلی به دور و برام اطمینان نداشتم بنابرین همیشه به مامانم میچسبیدم. من اصلا نمیخواستم که با آدم های غریبه کوچکترین کاری داشته باشم ولی کم کم با گذشت زمان، صبر و تعلیم، من شروع کردم به علاقمند شدن به خونهام و اطرافیان .
مامان بزرگ من، هر وقت که به دیدنش میریم، به من میگه که من خیلی سگ خوشگلی هستم. من همیشه سعی میکنم که وظیفمو به عنوان یک عضو خانواده به خوبی انجام بدم و هر وقت خاله من توی آشپزخونه آشپزی میکنه، من از پیشش تکون نمی خورم که اگر احیانا چیزی از دستش افتاد، من سریع بتونم کفّ خونه رو تمیز کنم.من قدم زدن با مامانمو دوست دارم و همیشه عروسک پر سر و صدای خودم، میمون رو با خودم میبرم هواخوری.
من دویدن توی علف های بلند رو دوست دارم و وانمود میکنم که دارم قایم باشک بازی میکنم. من بازی کردن با سگهای دیگه رو دوست ندارم ولی همیشه دوست دارم که اونها رو از دور تماشا کنم.البته من دو تا دوست سگ دارم که عاشق اینم که باهاشون بازی کنم. من همینطور با خواهرم کشتی میگیرم و وقتی هم که مامانم تلویزیون نگاه میکنه، من میرم بهش میچسبم که با هم نگاه کنیم. من بازی کردن با اسباب بازیهامو خیلی دوست دارم.من خیلی مواظب خانوادم هستم چون خیلی دوستشون دارم.
من کارهای جدیدی رو یاد گرفتم که انجام بدم و وقتی که خانوادم منو بغل میکنند، من هم متقابلاً بغلشون میکنم. من خیلی هم دختر مودبی هستم. بعضی از شیرین کاری هامو رو فقط اگر عازم رسما خواهش بشه انجام میدم! یک سنجاب در نزدیکی خونه ما زندگی میکنه که من همیشه بهش واق واق میکنم. اینجا دیگه خونه مانعه و من حسابی مواظبشم. نگران نباشید من تا به حل به خوبی تونستم جلوی سنجابو بگیرم که توی خونه نیاد!حالا میخوام یک رازی رو باهاتون در میون بگذارم و اون اینه که من عاشق برف هستم. وقتی برف میاد، من توش میدوم، میپرم و تا میتونم برف میخورم. اینجا برف زیاد میاد و من از این بابت خیلی خوشحالم.مامانم به من میگه که من هنوز احتیاج به یاد گرفتن دارم ولی من خیلی نسبت به اولای ورودم فرق کردم و بهتر شدم و مامانم خیلی به من افتخار میکنه. مامانم به من قول داده که وقتی من یاد گرفتم که بیشتر با سگهای دیگه کنار بیام، برام یه خواهر از پناهگاه وفا میاره.
من میدونم که در کنار مادر، خواهر و میمونم، آینده درخشانی در انتظارم هست و من برای یک آینده حتی بهتر در کانادا، کاملا آماده هستم.
Source: شِرا (گیرا)
ژانویه 28, 2017
مری کو-۲ خرداد ۱۳۹۴ – کنزینگتن، کالیفرنیا
باور کردن اینکه نزدیک به یک سال است که نوا با ما زندگی می کند مشکل است. در طی این مدت او زمان های خوشی را همراه با ما در مسافرت به کارمل ؛ کالیستوگا ؛ سونوما و هیلدزبرگ سپری کرده است.
همچنین او عاشق کوه پیمایی در این اطراف و پیاده روی در کنار دریاست. یکی دیگر از چیزهایی که او دوست دارد رفتن به کافی شاپ است . دوست دارد آنجا دور و بر ما بپلکد ؛ بو بکشد و غلت بزند تا ما بیشتر ناز و نوازشش کنیم.در واقع در همان وهله اول نوا اینجا را به عنوان خانه اش پذیرفت .
او جای خواب محبوب خودش را دارد و عاشق دیدن آدمهای جدید است.
او و بادی ( سگ گلدنمان ) روح مهربانی دارند و دوست دارند نزدیک هم باشند. نمی دانم چطور بیان کنم که چقدر از داشتن این فرشته دوست داشتنی در خانه مان احساس خوشبختی می کنیم .-مری کو
Source: نوا
ژانویه 28, 2017
۱۳۹۴مکس ول پذیرفته شده توسط لارا و جیم مک لنتیر -بهمن
نزدیک به یک سال است که مکس ول به جمع خانواده ما در شیکاگو پیوسته است.
یک سگ نوجوان پر انرژی است که رابطه بسیار خوبی با سگ دیگرمان تاز که نابینا و از نژاد گله استرالیایی است برقرار کرده است.
مکس ول عاشق دنبال کردن اسباب بازی های سوت سوتکی ؛ توپ تنیس ؛ پارس کردن به کامیون و اتوبوس ؛ دویدن دور خانه با لنگه کفش های ما ؛ قایم شدن توی مبل ؛ مهدکودک سگ ها ؛ قدم زدن در طبیعت ؛ برس زده شدن؛ ملاقات هر کس و هر چیزی که به خانه مان می آید ( آدم یا حیوان فرقی نمی کند) است.
او بهترین بمب انرژی و خل بازی است که می توانست وسط زندگی ما بیفتد!
او هر روز کلی ما را می خنداند و جان تازه ای به سگ پیرمان داده است. با سپاس فراوان از افراد وفا و پناهگاه سگ های شیکاگو. سپاس از تلاش خستگی ناپذیرتان برای حیوانات.
Source: مکس ول
ژانویه 28, 2017
ریپلی (ویولت)
دنی جانسون و بن سارب – ۲۵ مهر ۱۳۹۴ – سیاتل واشنگتن
ریپلی که قبلا اسمش ویولت بود از اکتبر ۲۰۱۵ به خانواده ما پیوست.
ما همیشه دلمان می خواست سگ داشته باشیم، اما از آنجایی که هر دوی ما تمام وقت کار می کردیم و ۸-۱۰ ساعت سر کار بودیم به این جهت فکر می کردیم انصاف نیست که سگی را در خانه نگه داریم. تا این که همه چیز عوض شد و بن شغلش را عوض کرد و ساعات کاری اش به گونه ای شد که توانستیم زمانی برای نگهداری از یک سگ داشته باشیم.
در کمال خوش شانسی در همان زمان که ما شروع به گشتن برای یافتن سگ مناسبمان کردیم ریپلی هم سر از سیاتل در آورد. وقتی ما او را پذیرفتیم او هفت ماهش بود. او از همان موقع پر انرژی بود و هنوز هم هست، اما چیزی که نظر ما را جلب کرد آرامش و اعتماد او بود.
ما چیز زیادی راجع به گذشته او و این که چطور سر از وفا در آورده بود نمی دانیم. در مدتی که برای پذیرفتن او سر می کردیم فکر می کردیم هر چیز جدیدی بسته به گذشته اش ممکن است او را بترساند و یا متحیرش کند، اما در کمال شگفتی او از هیچ چیز نمی ترسید . صدای قهوه ساب؟ نه ! مخلوط کن ؟ نه! خشک کن؟ نه؟ جاروبرقی ؟ گاهگاهی. آنهم در حالی که خم شده و معلوم بود دلش می خواهد با آن بازی کند.
ریپلی بسیار با هوش است و همه چیز را زود یاد می گیرد. به نظر می آید از کلاس هایش لذت می برد مخصوصا کلاس های مهارتی. او از هر چیزی که سوت سوتک داشته باشد خوشش می آید، اما هنوز قایم موشک را یاد نگرفته است. او بیشتر دوست دارد بازی ؛نزدیک نشو؛ را انجام دهد! او هنوز سرشار از انرژی است، اما به طور شگفت انگیزی ملایم است و از لمیدن و چرت زدن روی کاناپه همان قدر لذت می بردکه از دویدن دور و بر خانه. در ضمن ما به او نسبت به گربه و خرگوشمان در خانه اطمینان داریم .
او با بچه ها هم خوب کنار می آید.پاییز گدشته ناگهان ما دریافتیم که بن به سرطان مبتلا شده است. ما نگران بودیم روزهایی که بن تحت درمان بود و در خانه استراحت می کرد ریپلی شیطنت نکند، اما جای هیچ نگرانی نبود چرا که انگار ریپلی همه چیز را می فهمید. از وقتی که بن درمانش را آغاز کرده است ریپلی با او مهربان تر و بغلی تر شده است. زمان هایی که بن روز بدی را سپری می کند ریپلی سرخودش را گرم می کند و صبر می کند تا من از سر کار برگردم.
ریپلی در طی این پانزده ماه شادی بسیاری به خانه ما آورده است و ما بسیار خوشحالیم که او را به خانه مان آورده ایم. ما هیچ شکی نداریم او همان سگی است که ما می خواستیم و ما هم همان کسانی هستیم که ریپلی می خواهد.
ما همیشه سپاسگزار افراد با مهر ونازنین وفا هستیم که با سخت کوشی یاور این موجودات دوست داشتنی هستند.