ژانویه 28, 2017
گلوریا دگاستن – بهمن ۱۳۹۳ امریویل، کالیفرنیا
من از تیم وفا بابت همه زحمتهایی که برای صورا (خاله ریزه) کشیدند بی نهایت سپاسگزارم. در مدت زمان کوتاهی که صورا با من هست، بسیار شیرین، دوست داشتنی، بازیگوش (مخصوصا وقتهایی که لیش رو میبینه و می فهمه که وقت قدم زدن هست) و یک همدم واقعی بوده. با توجه به گذشته صورا که قبل از وارد شدن به پناهگاه خودش باید از خودش مواظبت می کرد و بعد که در پناهگاه با سگ های زیادی باید کنار میومد و برای اینکه مورد توجه قرار بگیره، میبایستی دائم رقابت می کرد می تونست خیلی سگ گوشه گیر و تنهائی بشه ولی اینطور نشد. علتش هم آدمهای نازنینی هستند که در وفا به صورت داوطلبانه و عاشقانه از سگها مراقب می کنند و به صورا کمک کردند که سگ خوشحالی که هست بشه.
حالا کمی راجع به “مو” حرف بزنیم. من همیشه سگهایی با موهای زیاد داشتم و وقتی که صورا را با موهای کمترش دیدم، خیلی خیالم راحت شد. ولی صورا منو گول زد! این بهار، من به اندازهای مو بابت برس زدن به صورا جمع کردم که میشه باهاشون ۲-۳ تا صورا درست کرد! ولی من گلهای ندارم! صورا عاشق اینه که برس بشه و خیلی آروم با لبخند رضایتمندانهای میشینه تا برسش کنم!وقتی که ما به پارکهای مخصوص سگها میریم خیلی بهمون خوش میگذره.
صورا عاشق اینه که اینور اونور بدوه با سگهای دیگه بازی کنه و هر نقطهای که ممکنه سگهای دیگه علامتگذاری کرده باشند رو پیدا کنه. او این کار رو با جدیت زیادی انجام میده و میخواد که از همه خبرهایی که سگها با علامتهشون پخش میکنند آگاه بشه. صورا همینطور هم به سراغ همه آدم های توی پارک میره و با مالیدن دماغش ، اصرار بر سلام علیک و نوازش شدن داره. انگار که دائم داره میگه: نازم کنین، نازم کنین! من خیلی سگ شیرینی هستم و عاشق اینم که نوازش بشم!ما توی یک آپارتمان زندگی میکنیم که خیلی امن هست و صورا میتونه بدون لیش اینور اونور بدوه. گیاهان زیادی مثل علف های دریایی در محوطه هستند که صورا دوست داره از وسطشون بدوه و بعد از دویدنها هم همیشه باید یک دور توی علف ها غلط بزنه که قدم زدن ما کامل شده باشه. هر از گاهی هم از وسط گل و گیاه ها، منو چک میکنه که مطمئن بشه که همون دور و بر هستم.او یک همدم عالی هست که به خوبی با زندگی جدیدش و من، اخت شده. من هیچ وقت نمیتونم به اندازه کافی از شماها که اینقدر از صورا خوب مواظبت کردید و به آمریکا فرستادینش تشکر کنم. خاله ریزه اسم سختی بود که من بخوام درست تلفظش کنم ولی به خاطر احترام به کشوری که ازش اومده و وفا، من دنبال یک اسم ایرانی بودم و تاریخچه زنان ایرانی رو بررسی کردم تا در مورد شاهزادهای خوندم که ۲۰۰ سال قبل از میلاد مسیح زندگی میکرده به اسم صورا.
این یک اسم عالی برای این سگ شاهزاده کوچولو شیرین دوستداشتنی بود. بهتون قول میدم که از صورا خیلی خوب مراقبت میشه و ایشون تمام عشق و توجهی که لایق یک شاهزاده هست رو داره دریافت میکنه!مرسی و زنده باد وفا!
Source: صورا (خاله ریزه)
ژانویه 28, 2017
نوآم و ایتای – مرداد ۱۳۹۴ – شیکاگو، ایلینی آمریکا
کاوکاپ (آبتین سابق) در همان نظر اول مهرش به دل افتاد. چند ماه پیش ، قبل از اینکه ما او را ببینیم، یکی از پاهایش را از دست داد اما همیشه با روی باز و رفتاری پر از عشق با همه رفتار می کرد.
در مدت زمانی کوتاه نه تنها در بین اعضای خانواده گل سر سبد و مرکز توجه شد بلکه محبوب همسایه ها و اهل محل نیز شد و همه دلشان می خواست او را ناز و نوازش کنند.همیشه جایی می نشیند که بتواند همه اعضای خانواده را ببیند و اولین چیزی باشد که وقتی ما در خانه راه می رویم با آن روبرو می شویم تا مطمئن شود حتما دستی به سر و رویش می کشیم.
عشق او نسبت به هر چیز تازه ای فوق العاده است. سگ های کوچک، سنجابها، دنبال کردن کبوتر ها و برف. . جالب اینجاست که وقتی می دود، می پرد و یا دنبال می کند طوری رفتار می کند که انگار نه فقط سه تا پا بلکه شش تا پا دارد!
او واقعا عضو ایده آلی در خانه و خانواده ما است.با تشکر از همه دست اندر کاران عزیز وفا و پناهگاه سگ های شیکاگو که کاوکاپ را به زندگی ما آوردند. شما حرف ندارید!با سپاس از فرح خانم
در پناه خدا
نوآم
Source: کاوکاپ (آبتین)
ژانویه 28, 2017
پریسا صالحی و برک فینلی – مهر ۱۳۹۳- واشنگتن دی سی
هایکو که الان اسمش شده ایکو، اول به صورت موقت قرار بود که پیش ما بمونه. او همه سفر هوایی طولانیش رو با اشتیاق زیادی به پایان رسوند و وقتی که ما در فرودگاه در قفسشو باز کردیم، با لبخندی بر لب و پر از آرامش از قفس اومد بیرون، انگار که می دونست چه آدمهایی براش چقدر زحمت کشیدند که به سر و سامان برسه.
او شیرین و خوش اخلاقه. وقتی که از چیزی میترسه، فقط به اونایی که خوب میشناسه اطمینان میکنه. او خیلی مهربونه و با وجود جراحاتی که از زندگی قبلیش داره، تونسته خودشو به زندگی جدیدش تطبیق بعده و بسیار آدمهاشو دوست داشته باشه.
سرف (اولین سگ ما از وفا)، تصمیم گرفت که میخواد ایکو همیشه پیش ما بمونه و ما هم گفتیم حتما! ایکو و سرف دائم مشغول سرگرم کردن اهل خونه و مهمونامون هستند. ایکو پسر لوس باباست و چرا که نه!با وجود اینکه ایکو کمتر از یک ساله که پیش ماست ولی تصور زندگی بدون او برامون کاری بسیار سخته.او در واشنگتن دی سی در یک خونه کوچیک زندگی میکنه که تعداد جای خواب برای سگها اونجا از تعداد کّل ادم ها و سگ های ساکن اونجا بیشتره!
آخر هفتهها با “برک” به کنار رودخونه یا با “پریسا و سرف” به مزرعه میره و در طول هفته، وقتشو در پارک سگ ها، کتابخونهها یا کافی شپها سپری میکنه.
ما از اینکه خانواده همیشگی این دو سگ نازنین هستیم بسیار ممنون و خوشحالیم. سرف راست میگفت که ما میباید ایکو را همیشه نگهش داریم
!پریسا، برک و سرف
Source: ایکو (هایکو)
ژانویه 28, 2017
خانواده مکرمیک – دلتا، ۱۴ شهریور۱۳۹۴بی سی کانادا
سیبی خیلی اوضاعش رو براست و به خوبی در خانواده ما داره جا میفته. ما تصمیم گرفتیم که اسمشو نگه داریم چون به نظر میاد که در اکثر مواقع بهش عکسالعمل نشون میده (به غیر از مواقعی که حواسش با دونههای بارون که خیلی دوسشون داره پرت میشه!)
ما کشف کردیم که دخترمون عاشق آب هست. او معمولا با دخترم به حموم میره حتی اگر فقط گوشهای بشینه و از قطرات آبی که روش میریزه و خیسش میکنه لذت ببره. وقتی که بیرون بارون میاد، او توی همه چالههایی که توش آب جمع شده حسابی بازی میکنه. ما هیچ وقت سگی نداشتیم که اینقدر عاشق آب باشه. ما همیشه از زمانی که او هیجانزده با آبی که توی چالهها جمع شده بازی میکنه لذت می بریم و قهقهه میزنیم.
او خیلی با دو تا سگ دیگرمون و حتی گربه هامون جور شده. ما فقط وقت هایی که موش خونگی مون از قفسش بیرون میاد باید مواظب باشیم چون سیبی بدش نمیاد که سر به سرش بذاره. خوشبختانه موشمون معمولا توی قفسش میمونه ولی وقتی میاد بیرون، سیبی خیلی هیجان زده میشه.او عاشق راه رفتنهای ما در محله مون و سر زدن به پارک سگهای دور و بر هست.
بعضی وقتها احساس میکنم که سیبی از اینکه نمیتونه هر جایی که دو تا سگ دیگرمون میرن بره زیاد خوشحال نیست ولی بخوبی داره با این قضیه کنار میاد.ما خیلی از اینکه سیبی رو داریم ممنون هستیم و دخترم به خوبی داره از او نگهداری میکنه. او هر هر شب توی تخت دخترم میخوابه در حالی که دو تا سگ دیگرمون توی قفسشون با هم هستند. سیبی این امتیازو داره چون سگ دخترمه! دخترم واسش یک رختخواب پشمی دوخته و حتی براش یک اسباب بازی جیغ جیغی درست کرده و ما هم بینهایت خوشحالیم که دخترم اینقدر خوب مسئولیت سگش سیبی رو به عهده گرفته!
خانواده مک کرمیک و سیبی
Source: سیبی
ژانویه 28, 2017
لیان و جًک سمیلسن – تیر ۱۳۹۴ – بلرستان، نیو جرسی
تارا در جولای سال ٢٠١٥ به خانواده ما پيوست . در اصل قرار بود ما خانواده موقت و ميزبان او باشيم اما يك نگاه به چشمان زيبا و عميق او كافي بود تا عاشق و شيفته اين دختر زيبا شويم .
وقتي تارا به خانواده ما ملحق شد ما دو سگ ديگر هم داشتيم ، چيكا ١٤ ساله بود و اسكارلت ٦ ساله . متاسفانه چيكا در ماه سپتامبر درگذشت و روحش به بهشت پرواز كرد. تارا ارتباط عميق و نزديكي با خواهر بزرگش اسكارلت و با دختر عموها و پسر عموهايش مكس و مالي و تاكس و دلايلا و روبي در نيوجرسي و فلوريدا دارد.
از وقتيكه تارا به خانواده ما ملحق شده ، در همه سفرها همراه ما بوده ، از نيوجرسي تا واشنگتن دی سي ، از سواحل شرقي اتلانتيك تا فلوريدا . اكنون تارا ساكن فلوريدا است و اولين زمستان خود را در كنار اولين گروه ميهمانان زمستاني مي گذراند و منتظر ميهمانان بعدی است كه به زودی از راه مي رسند. تارا و اسكارلت هر دو عاشق ماشين سواری هستند و بلافاصله بعد از سوار شدن هم خوابشان مي برد . شايد اين هم يكي از خصوصيات سگ هاست .
تارا عاشق پياده روی های طولانی ماست حتي با وجود اينكه پشم هاي بلند و سنگيني دارد همچنان از پياده روی لذت مي برد و اصلا به نظر نمي رسد كه دلش برای هوای سرد و برفي نيوجرسی تنگ شده باشد. ( خودش امروز صبح به من گفت ! )
تارا الان به شدت مشغول تمرين پارس نکردن به مردم و از همه جا نپريدن و البته به شدت دنبال جلب توجه و محبت ديگران و دوست پيدا كردن است .
گرچه هر از گاهي در برخورد با آدم های غریبه و سگهای تازه وارد دچار مشكل مي شود، اما هنوز هم بسيار مشتاق ملاقات آدم ها و سگ های جديد و بازی با آنها در پارك های مخصوص سگ هاست .
Source: تارا
ژانویه 28, 2017
کارینا و داوید درتی – آبان ۱۳۹۳ – اطراف سیاتل، واشینگتن
آمریکا مدتی بود که من پست های مربوط به وفا که توسط خانم فرح روان گذاشته می شد را دنبال می کردم در همین اثنا عکسی از نادر را دیدم که در زمان ورودش به سیاتل احتیاج فوری به یک محل اقامت موقت داشت.
ما خودمان دو تا سگ مسن داشتیم و تازه از یک خانه دو اتاق خوابه به یک خانه رویایی چند هزار متری نقل مکان کرده بودیم. اصلا نمی توانستم تحمل کنم که نادر تنها به خاطر نداشتن جایی موقت، از آمدن به آمریکا محروم شود.او از آلمان وارد کانادا شده بود و از کانادا با ماشین به سیاتل رسیده بود و شب را با نازلی سپری کرده بود.
روز بعد دیوید او را از مرکز پاوبه خانه ما آورد. وقتی به خانه ما رسید خسته و غمگین بود تا اینکه روور و بیلی را دید و فهمید هنوز هم گروهی برای تعلق داشتن برایش امکان پذیر است. شب اول وقتی برای محافظت از غذایش در برابر سگها دندانهایش را نشان داد ما کمی نگران شدیم. این تنها باری بود که خشم او را ما دیدیم و چه کسی می تواند او را سرزنش کند؟ به سختی توانستیم او را به رفتن داخل قفس در شب عادت بدهیم. تا به حال من چنین زوزه ترسناکی از هیچ حیوانی نشنیده بودم. به هر ترفندی متوسل شدیم. او را پایین پله ها گذاشتیم، در اتاق خودمان گذاشتیمش و روی قفسش را پوشاندیم ، روی قفسش را برداشتیم. جلوی سگها گذاشتیمش . در آخر طاقت نیاوردیم و قفس را بیرون گذاشتیم و او را رها کردیم تا کنار سگهای دیگر بخوابد. او سگها را از ما بیشتر دوست داود.
روور فقط وقتی او را دوست دارد ما را با او قسمت نکند. من آنها را می بینم که با هم بازی می کنند و یا با هم زیر درخت می خوابند. بیلی با او رفتاری مادرانه دارد و نادر بیشتر از هر کسی دوست دارد با او وقت بگذراند. نادرکم کم از من و دیوید هم خوشش می آید . گاهی کنار ما روی تخت می خوابد، سرش را روی بالش من می گذارد.با وجود اینکه قدش بلند است اما فکر می کند می تواند سگ بغلی دیوید باشد. هر چند که او در خانه ما آزادانه می گردد، اما یک روز در هفته را در مهد کودک سگ ها می گذراند تا کمی با سگ های دیگر معاشرت کند و انرژی بی انتهایش را بسوزاند.
او می داند که کی قرار است برود و سگی خوشحال تر از او پیدا نمی کنید.ما کلی از دست نادر می خندیم. با وجود اینکه همیشه برایش غذا مهیاست اما او ترجیح می دهد نان و خوراکی های دیگر را از روی پیشخوان آشپزخانه کش برود.آخرین هنرنماییش در این زمینه یک بسته کلوچه سیب و دارچین بود که یکی از دوستانمان به مناسبت کریسمس به ما هدیه داده بود. ما تمام سعی مان را می کنیم که چیزها را از دسترس او دور نگه داریم، اما وقتی او را دیدیم که روی پیشخوان ایستاده بود کاملا غافلگیرشدیم. آن بالا با قیافه ای مضحک ایستاده بود و بروبر ما را نگاه می کرد و بعد آروغ زد آن هم بلند ترین آروغی که تا به حال شنیده بودیم!
از اینکه ما را با حضور نادر در زندگیمان شاد کردید سپاس گزارم. وقتی سگ فوق العاده ای وارد زندگیتان می شود انگار از اول با شما بوده است. او هر روز باعث خنده و شادی ما می شود. از اینکه او را به ما سپردید از شما ممنونیم. ما از ته دل او را دوست داریم.
Source: نادر