0 Items

پنجم مرداد ماه سال گذشته (1403) بود که در زیر آفتاب داغ در جاده کوشک زر در حالی که از دست چند سگ بزرگ فرار میکرد، به زن مهربانی برخورد و از ترس رفت بغلش. اگر آن زن، آن روز آنجا نبود معلوم نیست که چه بر سرش می آمد.

اومد پناهگاه و چون شبیه روباه بود اسمش رو “روبی” گذاشتند. از اون زمان با خوش اخلاقی در کنار دوستانش داشت زندگی و بازی میکرد ولی هیچوقت از ته دل خوشحال نبود چون پناهگاه با اون همه سگ جایی نبود که کسی زیاد بهش توجه داشته باشه.اون دوست داشت که در کنار آدمها باشه، بره بغلشون و نوازش بشه ولی اونجا بایستی با ده ها کوچولوی دیگه برای دست نوازش کسی رقابت کنه.

تا اینکه بالاخره یک روز خوشبختی در خونه ی روبی رو زد و زوج جوان و مهربونی اونو انتخاب کردن و به خونه بردن.

این آرزویی هست که ما برای تمام فرشته های پناهگاهمون داریم.

روبی جون، خونه ی جدیدت مبارک!

Related Posts

نانا و هاسکی من نانا هستم، یک دختر باهوش و زیبا. وقتی به من نگاه میکنید، شاید فکر کنین که من فقط یک سگ هستم، باید به همگی بگم که اشتباه میکنید من یک پرنده تمام عیا...
شروین شروین، این پسر بازیگوش و زیبا، یکی از خوش شانس های وفاست. او بهترین خانه و خانواده ای که ممکن بود را به دست آورد و همچنین یک خواهر خوب که بتواند روزها...
چیکو چیکو (نام پیشین میشا)، خانواده یاوری، تهران، تیرماه 1396 چیکو ( میشا) خانه و خانواده ی همیشگی‌ خود را پیدا کرد. خانم آذری از مسئولان پناهگاه نوشته ا...
سزار (گاسپایک) من سزار هستم، البته نام قبلی من گاسپایک بود.من توله خیلی ضعیف و آسیب دیده ای بودم وقتی خانواده نازنین "آرش" من رو نجات دادند و پس ازبهبودی به پناهگاه ...
Share This