داستان “آتوم”(پاییز) مثل بقیه سگ هایی هست که تو کوچه و خیابون ها باید به دنبال لقمه ای نون بگردن و مواظب باشن که با ماشین تصادف نکنن یا بچه ای به اونها سنگ نزنه، یا خودشون رو از مردم پنهان کنن تا نکنه کسی به شهرداری زنگ بزنه و بیان اونو بگیرن و به پناهگاه های بی نام و نشون ببرن.
بله، “آتوم” قصه ی ما اون زمان نامی نداشت، اصلا کسی اونو ندیده بود که به ما گزارش بده یک سگ تو خیابون های هشتگرد نیاز به امداد و درمان داره. برای سگ دیگه ای به ما پیام دادن، کسرا از داوطلبان فعال وفا رفت دنبالش ولی اون سگ رو پیدا نکرد، همونجا بود که این سگ رو دید که جرب شدید داشت و تصمیم گرفت اونو بیاره پناهگاه. اواخر اردیبهشت 1403 بود. با تنی زخمی و بی مو اومد پناهگاه و بعد از چهارماه درمان و پس از عقیم شدن، قرار شد در همون جایی که گرفته شده بود، رها بشه. و این زمانی بود که وضعیت سگ های بی سرپناه بدتر از همیشه بود. خبرهایی از جمع آوری گسترده اونها میرسید و همین باعث میشد که برای آزاد کردنش تردید داشته باشیم. در همین زمان بود که یکی از حامیان وفا در مونترال کانادا تصمیم گرفت که از وفا سگی رو اداپت کنه. به او این سگ مظلوم و مهربون رو معرفی کردیم و او هم پذیرفت. اسمش رو گذاشت “آتوم” یعنی پاییز یا به تعبیری سومین مرحله از زندگی، زمانی در خیابان، زمانی در پناهگاه و حالا وارد سومین مرحله زندگیش میشد. آتوم، 19 ژانویه به مونترال پرواز کرد و یاسمن، سرپرست مهربونش در فرودگاه به استقبالش رفت. حالا آتوم با سیمبای یازده ساله و شدوی 5 ساله که از ویتنام امداد شده، همخونه شده و ازش خیلی راضی هستن. میگن مودب و مهربون و باهوشه و از سگی که در خیابان و پناهگاه روزگار گذرانده این نحوه رفتار خیلی غیرمنتظره است. کاش همه سگ ها روزی خانه و خانواده پیدا کنند. به امید آن روز از خانم فرح آذری و کسری، برای همراهی و انجام کارهای سفر آتوم سپاسگزاریم. همچنین از میلاد و زهرا برای ثبت تصویری این پرواز شیرین تشکر میکنیم.