0 Items

۱۷ اسفند ۹۷ تافی همراه شناسنامه اش توسط آقایی تحویل پناهگاه شد. او گفت چون همش در سفرهست امکان نگهداریشو نداره. هر چه باهاش حرف زدیم که سگی که تو خونه بوده رو به پناهگاه شلوغ نسپره فایده ای نداشت.

زمستان یکسال بعد تافی به یک مادر مجرد که دو بچه کوچک داشت، واگذار شد، اما پس از ده روز به خاطر عدم موافقت همسر سابق و عدم امنیت در آن خانه، تافی دوباره به پناهگاه برگشت.

مرداد سال ۹۹ خانواده فعلی تافی برای دختر نوجوانشان به دنبال سگ بودند و اومدند پناهگاه. از اینجا به بعد رو آزاده، سرپرست فعلی تعریف میکنه:

ما به اصرار دخترم، رفتیم برای به سرپرستی گرفتن یک هاپو .خیلی اتفاقی با پناهگاه وفا آشنا شدیم. یک سرچ ساده تو گوگل …

رفتیم پناهگاه که من یک پودل انتخاب کردم و برگشتیم خونه.

دخترم گفت من یک سگ دیگه دیدم، اونو می‌خوام.

تافی و پروشات

گویا …همون موقع که ما حواسمون نبوده تافی که یک‌ گوشه نشسته بوده با پروشات (دخترم) چشم تو چشم شدن .

بله … پس از اون دیگه پروشات جز تافی اسمی به زبون نمی‌آورد.

ما هم تصمیم گرفتیم تافی رو به خانواده مون اضافه کنیم. خانم آذری لطف کردند اومدند بازدید خونه و با همسرم و دخترم هم گفت وگو کردند.

این زمان مصادف بود با بیماری مادرم و آوردن تافی کمی به تعویق افتاد تا اینکه ما مهرماه، مادرم رو از دست دادیم و در

آبان ماه، تافی وارد زندگی ما شد و تو سخت ترین شرایط (برای من) به جمع ما پیوست و به زندگیمون رنگی دیگه زد.

الان دیگه نمیتونیم خونه ی بدون تافی رو تصور کنیم.

Related Posts

دریا من دریا هستم، نه تنها اسمم دریاست که مهربونی و وفایی که دارم هم به اندازه یک دریاست.من روزهای جمعه تو پناهگاه، چشم انتظار اومدن آناهیتا بودم تا منو بر...
خپل، زبل و قهوه ای خواهش میکنم روی صندلی هاتون بنشینید، چون داستانی که میخوام براتون تعریف کنم به قدری هیجان انگیزه که بی تردید حیرت زده بر صندلی تون میخکوب میشین. من قه...
جسی و بلک من جسی هستم، دختری زیبا با تن پوش طلایی رنگ.من خیلی کوچولو و درمانده بودم وقتی به پناهگاه وفا اومدم. یکسالی اونجا با دوستان خوبم زندگی کردم تا ... یک ...
گرگی و کارا من گرگی هستم، یه پسر خوش تیپ با گوشهایی تیز که بتونم همه صداها رو خوب بشنوم و خلافکارا رو دستگیر کنم.من و خواهرم "کارا" مدتها پیش تو پناهگاه وفا زندگی...
Share This