0 Items

سال ۹۷ ، پدری، یک توله لابرادور شکلاتی برای پسرش از خارج وارد و اونو در آموزشگاهی برای تربیت و آموزش پانسیون میکنه، اما اقامت در اینطور مکانها برای توله‌های کوچک هنوز زوده و دیستمپر، بامزی کوچولو رو به شدت درگیر می کنه. مبارزه شدیدی بود. بامزی در نهایت زنده موند، اما عوارض دیستمپر، تیک شدیدی برای بامزی به جای گذاشت.  اون خانواده دیگه بامزی را نخواستند و اونو برای نگهداری به یک باشگاه سوارکاری سپردند. مدتی بعد اونجا تعطیل شد و بامزی دیگه جایی برای زندگی نداشت، این شد که در شهریور ۹۷ بامزی به پناهگاه آمد.

آن اوایل تکانهای عوارض بیماریش به نسبت شدید بود ولی بامزی آنقدر شاد بود و میل به زندگی داشت که اصلا متوجه آزار اون تکانها نبود … زمان می گذشت. تیک بامزی کمی کمتر شده بود، اما با آنکه او یک لابرادور رتریور شکلاتی بود، کسی او را نمی خواست. بسیار مهربان بود و عاشق نوازش. تا آنکه یک روز سرنوشتش عوض شد و حالا خانواده‌ای ساکن کانادا منتظرش بودند.

♥️ آفرین سالک‌نیا:

اگر کسی از من بپرسد خانواده‌ات را بیشتر دوست داری یا حیوانات را، مکث می‌کنم چون جوابش خیلی برایم سخت است. حیوانات، بویژه سگ، در زندگی من و خیلی از شماها که این را میخوانید نقش و تاثیر بسیاری داشته. من عاشق آنها هستم و همیشه به فکرشان. سه سال از پرواز آخرین سگم که او هم از وفا به کانادا آمده بود می گذشت و من قادر به جایگزین کردن عشقم به دیگری نبودم و خودم را به خدا سپرده بودم که این دیگری که می‌تواند باشد.

روزی مثل همه روزهای دیگر به تلگرام رفتم که اخباری از وفا داشته باشم و عکس های فرشته‌ها رو ببینم که ناگهان یک چشم با من حرف زد. من به آن عکس میخکوب شدم چون می گفت من محبت تو را میخواهم. دیگر نمیتوانستم درنگ کنم. با خانم فرح آذری تماس گرفتم و متوجه شدم که او هم مثل سگ قبلیم بیماری دارد. اول خانواده قبول نکردند ولی من عاشق شده بودم و نمی توانستم که سگی را فقط بخاطر اینکه چنین مریضی دارد رد کنم و بیشتر احساس نزدیکی به او میکردم تا اینکه قصه کوتاه، مسافر پیدا کردم و مبلغی دریافت کرد و منو مارلی( بامزی) را بهم رساند. کلمات نمیتواند تشکر مرا از وفا و کارکنان و داوطلبانش به اندازه کافی بیان کند. فقط بگویم ممنونم که فرشته مرا تا به امروز نگه داشتید و او را به من رساندید. ما دو عاشق اکنون کنار هم هستیم و من از هرگونه محبتی که او بخواهد دریغ نمیکنم. در ضمن آنقدر که او مهربان و مثل یک فرشته واقعی است، همه خانواده عاشقش شده اند.

Related Posts

فرانکی سه ماهه بود و خیلی مریض... جرب وحشتناکی داشت و همیشه گرسنه بود. مردم از کنارش بی توجه می گذشتند و کسی به فکر کمک به او نبود. تا این که در یکی ا...
داستان سفر لکسی (نسیم) به مونترال... امروز سالگرد به هم رسیدن من و لکسی است... ۶سال شد.. ۲۷ می سال ۲۰۱۵ بود که نسیم (و حالا لکسی) وارد زندگیم شد و اونو بهتر کرد. همیشه دلم می خواست سگی...
ياشا خانم استفنی جیمز ـ دوم آذر ۱۳۹۰ - والهو، کالیفرنیا در٢٣ نوامبر٢٠١١، من یاشا رو آوردم تا در تعطیلات عید شكرگزارى ازش نگهدارى كنم. در ٢٤ نوامبر (روز ...
دی زی کتی و دون ستروب - ۱۳ شهریور ۱۳۸۹ ‌- آمریکا دی زی هم عاقبت به خیر شد! خانواده آمریکایی‌ که به دی زی خانه همیشگی اش را دادند، این چند خط را برای ما ...
Share This