0 Items

من دریا هستم، نه تنها اسمم دریاست که مهربونی و وفایی که دارم هم به اندازه یک دریاست.من روزهای جمعه تو پناهگاه، چشم انتظار اومدن آناهیتا بودم تا منو برای گردش بیرون بیاره و با هم بازی کنیم. اصلا همیشه دوست داشتم که مورد توجه آدما باشم تا بتونم ازشون مراقبت کنم.

هرگز فراموش نمیکنم روزی رو که آقای سیفی برای بردن من به وفا اومد، من خیلی خوش شانس بودم که برای رفتن به خونه زیبا و پرمهر خانواده سیفی انتخاب شدم.

خونه من باغ زیبایی هست که در اون واقعا به من خوش میگذره و من بیشتر وقتم رو با خواهر و برادر کوچولوم بازی میکنم و البته فراموش نکنم که بگم خیلی هم مراقبشون هستم.همه خانواده من رو دوست دارند و همیشه میشنوم که دارن از نحوه نگهبانی و البته هوش سرشارم به همه تعریف میکنند.

من خیلی خوشحالم که چنین خانه و خانواده خوب و مهربونی بدست آوردم.از اینکه یاران وفا فراموش نکردند و گاهی به دیدنم میان خوشحال میشم و حسابی براشون دم تکون میدم و سپاسگزاری میکنم. خیلی دوست دارم یک روز در باز بشه و آناهیتای مهربون بیاد به دیدنم.من از روزی که سرپناه و خانواده پیدا کردم طعم واقعی خوشبختی رو چشیدم و برای همین آرزو میکنم هیچ سگی تو دنیا بی خانمان نباشه و روزی بچه های وفا بتونن خانه خوبی مثل خانه من پیدا کنند.

 

Related Posts

طلا، پرنیان و شبرخ طلا آن سگ زیبای طلایی رنگ که نمی دانست دارد به خانه همیشگی و زیبایی میرود چندان دل خوشی از سوار ماشین شدن نداشت و با چشم هایی پرسش برانگیز نگاهم میکرد...
روژان رفتن روژان از پناهگاه به خانه همیشگی اش، همراه بود با بوسه هایی که سرپرستانش نثارش کردند. بوسه، آغوش و امنیتی که تا کنون خانواده گرامی نیاورانی به روژ...
فاکسی خانم و آقای کیهانی - ۲۱ دی‌ ۱۳۹۰ - تهران، ایران فاکسی، پسر سیاه رنگ 6 ساله، یکی دیگر از مهمانهای کوچک وفاست، که مدتیست با کمک خانم گندم تدریسی صاحب خ...
جک جک اواخر بهار سال ۱۳۹۵ به پناهگاه آمد. او توله‌ای حدود دو ماهه، لاغر و ضعیف بود. در ماه‌های اول بیمار بود و به او دارو می دادیم و حتا گاهی سرم وصل می ...
Share This