کلی و بابی درافشار ، ۱۷ بهمن ۱۳۹۰ – لوس آنجلس، کالیفرنیا
بالاخره نزدیکای اولین سالگرد تولد”نیرو” یا همون ” چارلی، نشستم و شروع کردم به نوشتن داستان اون. به عنوان موسسان New Leash on Life Animal Rescue (پناهگاه سگها تو کالیفرنیا ) ، نامه ها و عکس هایی که خانواده ها برامون می فرستن ، خیلی مهمن (حتی اگه بعد از 8 ماه به دستمون برسن!)
دنیای امداد کوچیکه اما دستهای پرتوانش به داد ناتوانان می رسه…فراتر از منطقه ها و شهرها و ایالات و حتی کشورها. فرانک سرگروه پناهگاه وفا در آمریکا یه همکار داره که عمریه دوست بابی، همسرمه. فرانک با ما تماس گرفت. وقتی مشخصات سگها به دست بابی رسید، متوجه شد که یکی از توله ها مخلوط شپرد بلژیکی است؛ یعنی همون نژادی که همسرم مدتها بود دنبالش می گشت. بابی بهم گفت که می خواد یکی از سگها رو قبول کنه. به عنوان شریکش در گروه نجات و همسرش، هیچ وقت لازم نیست برای قانع کردن من انرژی زیادی صرف کنه تا عضو جدیدی به خونه اضافه شه. سگها به LAX اومدن. چارلی مدام اینور و اون ورو بو می کشید و هنوز تصمیم نگرفته بود در مورد ینگه دنیا باید چه نظری داشته باشه. حتی حاضر نشد تو عکسی که دو تایی با هم گرفتیم جلو دوربین لبخند بزنه. فقط می خواست اینور و اونور وول بزنه و بدوه. طبق تجربه ام فکر می کنم که احتمالا دنبال غذا می گشت که ماموریت همیشگی اون در زندگیه ؛ پیدا کردن غذا ، خوردن غذا و پیدا کردن غذای بیشتر!
انتخاب اسم برای اون کار خیلی سختی بود. من بلافاصله تصمیم گرفتم اسمشو شیطون بذاریم . با اینکه بابی قبول داشت این اسم به رفتارهای شیطنت آمیز اون می خوره اما فکر می کرد که یه اسم موقرانه تر براش مناسبتره. نیرو (به معنی قدرت) به نظر کاملا مناسب بود. پس اون شد “نیرو” ، برادر کایا. کایا که در زبان بومی آمریکا به معنی زیبایی کمیابه( یه توله شیطون و پر رو از نژاد Chocolate Border Collie mix است که شش ماه قبل از نیرو آوردیمش. اون به شدت دنبال یه همبازی پر انرژی مثه خودش می گشت. دو تا برادر دیگرش (Cody & Jack) هر دو 15 ماهه ان و علاقه ای به اینجور سرگرمی ها ندارن . نیرو از وقتی اومد شد رقیب و همبازی اون که تا حالا هم ادامه داره. موقع دویدن و بازی تو حیاط، انرژیشون حسابی با هم هماهنگه. فقط تو خونه است که Kiaha استراحت می کنه در حالیکه نیرو همچنان دنبال غذا یا چیزی برای جویدن می گرده! اگه لنگه جورابی زیر مبل پیدا شه، واقعا بد میشه. چون نیرو پیداش می کنه و چنان مشغول خوردنش می شه که انگار خوشمزه ترین غذاییه که تا حالا دیده. تا حالا چندتایی رو خودم از گلوش در آوردم ، اما متاسفانه یکی دوتایی رو هم قورت داده.
نیرو خیلی زود خودشو با زندگی و کارهای روزمره اش وفق داد. هر روز صبح با من میاد به K9s تا با همه مربی های ما تمرین کنه و یاد بگیره به حرف آدم گوش بده (چه با قلاده چه بدون اون). علاوه براین با سرمربی بدنسازی اونجا هم تمرین می کنه، یک هفته بعد از اومدنش اولین کلاس شنا رو رفت و حالا حسابی به شنا علاقه مند شده ؛ سرعتش تو استخر دو برابر کایا است.
ظرف هشت ماه گذشته سایزش چهار برابر شده، با این وجود هنوز هم اصرار داره بپره رو پام و خودشو تو بغلم جمع کنه. همسرم به کنار، نیرو یکی ار رمانتیک ترین موجوداتیه که تو زندگیم دیدم، اونقدر که حتی آروم آروم و ریز ریز گوشتون رو هم غرق بوسه می کنه. به طرزی باور نکردنی خوش اخلاق و مهربونه و رفتارش با بچه ها فوق العاده است. شاید اولش جثه بزرگ اون کمی بچه ها رو به وحشت بندازه، اما خیلی زود متوجه می شن که با دستورهای خیلی ساده ای می تونن رفتارهای اونو کنترل کنن. نیرو به اونا اجازه می ده دوستش داشته باشن ، بغلش کنن و هر چقدر دلشون می خواد ماچش کنن.
چند ماه قبل ما تقریبا نیرو رو از دست دادیم. یهو دست از همه چی کشید؛ نه چیزی می خورد، نه چیزی می نوشید، نه از جاش بلند می شد. بعد از گذروندن چند روزی در بیمارستان، انجام کلی معاینه و آزمایش و یه خرج حسابی، هیچ تشخیصی داده نشد. جواب تمام آزمایشات منفی بود، اما نیرو تا دم مرگ رفت. بعد یک مرتبه بهتر شد. دامپزشک نتونست به ما بگه بیماریش چی بود و یا چطوری اینقدر معجزه آسا حالش بهتر شد؟ فقط یهو شروع کرد به خوردن! هنوزم معده اش ناراحته اما با تغییر رژیم غذاییش حالش خیلی بهتر شده. حالا دیگه اینجا خونه همیشگیه اونه و نیرو برای همیشه عضوی از خانواده ماست. با اینکه از اون دو تا پسر دیگم خیلی خیلی شیطون تره اما به همون اندازه هم دوست داشتنیه.
کلی و بابی در افشار