0 Items

تینا  و  مرتی گیللوم – ۱۱ مهر ۱۳۸۹ – آمریکا

عکس موری اولین بار در یک عکس دستجمعی از عکس‌های قرنطینه به چاپ رسید که در آن دریا، راکی (وفای کنونی) و نانی هم حضور داشتند. یکی‌ از حامیان خوب ما از دریا خوشش آمد و او را برای خودش انتخاب کرد. وقتی‌ موضوع را به خانم محمودی گفتم او ضمن این که خیلی‌ خوشحال شد، غمگین هم شد. چون می‌‌گفت دریا و رکسی خیلی‌ دوست هستند و با رفتن دریا رکسی خیلی‌ تنها می‌‌شود. موضوع را با کسی‌ که خواهان دریا بود در میان گذاشتم و به اشتباه عکس راکی را نشانش دادم. او قبول کرد که سرپرست هر دو باشد، اما گفت پول کافی‌ برای انتقال رکسی ندارد. من هم دست به کار شدم و با مدد جویی‌ از حامیان وفا و دوستانم شروع به جمع آوری پول کردم و به شکرانه کمک: سارا نلین، شیرین افشار، سونیا واحدیان، آتوسا صالحی، و شیرین تهرانی‌ این پول تهیه شد. تازه این موقع بود که فهمیدم چه اشتباهی کرده‌ام و خواستگار دریا خواهان راکی (وفای کنونی) است و نه رکسی. اما ما حالا دیگر پول را برای رکسی جمع کرده بودیم، بنابر این من تصمیم گرفتم او را به اینجا بیاورم. به دوستانم متوسل شدم و یکی‌ از آنها حاضر شد به طور موقت از او نگهداری کند.

او و دخترش “روح بزرگی‌” در این توله دوست داشتنی دیدند و اسم او را بودا گذاشتند. بودا ۴ هفته پیش خانواده موقتش ماند تا او را به عنوان سگ‌ آماده واگذاری به چند خانواده خوب نشان دادیم. هرکس او را می دید عاشقش می‌‌شد. انتخاب خانواده”درست” برای بودا (موری کنونی) کار سختی نبود. موری به خوبی‌ در این خانواده جا افتاده و از زندگیش لذت می برد. از خانواده موری یادداشت زیبایی‌ به دستم رسیده است… و من مایلم آن را با شما در میان بگذارم.   فرانک

چه ماه خوبی‌ بود این ماه.

موری رکسی پیلو بودا گیلام روز یکشنبه سوم اکتبر عضو رسمی‌ خانواده ما شد، و هنوز چیزی نشده تصور زندگی‌ بدون او سخت است.

قسمتی‌ از نژاد او که بردر کلی (سگ‌ چوپان) است، هر روز صبح ما را به بیرون از خانه هدایت می‌‌کند تا هم راه برویم و هم صبحانه را با هم بخوریم. تا به حال نشده او از آدمی‌، سگی‌،گربه ای، دانه بلوطی، یا اسباب بازی بدش بیاید. او به قدری دوست داشتنی است که پدر شوهرم او را “موری، نوه جدید من” صدا می‌‌زند. موری  همه جا همراه ماست و تا به حال، به ساحل و کمپ و راهپیمایی رفته و کدوی هالوین را انتخاب کرده است. او بدون شک ستاره کارت کریسمس امسال ما خواهد بود و با ما و دوستانمان در مراسم انتخاب درخت کریسمس شرکت خواهد کرد.

موری دوست دارد کارهای تازه یاد بگیرد و تا به حال دست دادن، صبر کردن، نشستن، و غیره را یاد گرفته است. این هفته دیدن بچه‌هایی‌ که به خاطر هالوین لباس‌های جورواجور پوشیده بودند و برای گرفتن آبنبات و شکلات از این در به آن در می‌‌رفتند برایش خیلی‌ جالب بود. یک دختر کوچولو که ما را موقع راه بردن موری دیده بود، اما نمی دانست کجا زندگی‌ می‌‌کنیم فریاد زد،”هی‌ این موری است، من عاشقش هستم.” و این همان احساسی ست که ما هم داریم. وفا، از شما و همه حامیانتان سپاسگزاریم. موری واقعا خانواده ما را تکمیل کرد و ما برای همیشه قدردان شما خواهیم بود که این امکان را فراهم کردید. مارتی و تینا گیلام

Related Posts

داستان سفر لکسی (نسیم) به مونترال... امروز سالگرد به هم رسیدن من و لکسی است... ۶سال شد.. ۲۷ می سال ۲۰۱۵ بود که نسیم (و حالا لکسی) وارد زندگیم شد و اونو بهتر کرد. همیشه دلم می خواست سگی...
تنگو مارک و ناتالی - ۲۹ دی‌ ۱۳۹۲ - تریسی، کالیفرنیا در یکی از روزهای زیبای بهاری (بیستم فروردین) پیامی از خانم آذری دریافت کردم: "7 توله بی پناه و شیرخو...
وفا – راکی سابق مهرنوش نایاک -  ۱۸ شهریور ۱۳۸۹ - آمریکا وقتی‌ من راکی رو پیدا کردم از شدت درد و کتکی که خورده بود، داشت زوزه می‌کشید. ۷-۸ نفرم بالا سرش جمع شده بود...
لیدی – توتک خانواده لوستلت و بیگلی، ۱۷ مهر ۱۳۹۳، بکرسفیلد، کالیفرنیا روزی که قرار بود با لیدی -توتک- آشنا بشویم سگ دیگرمان بلیز را هم با خودمان بردیم تا آنها ه...
Share This