0 Items

خانواده ستاین – ١ مهر ١٣٩١ – دنبری – کانتیکات آمریکا

تابستان که در پناهگاه وفا کار می کردم فکر کردم که چه خوب می شود اگر هر داوطلب که از خارج می آید به ایران یک سگ با خودش ببرد و برایش یک فامیل خوب پیدا کند. این شد که تصمیم گرفتم یکی از توله های سالم را با خودم به آمریکا بیاورم. با آقای علی ثانی، مدیر پناهگاه، صحبت کردم و او با عقیده من موافقت کرد و رفتیم به دیدار از توله های سالم. دو تا از آنها را که به نظر سالم بودند انتخاب کردیم و بعد از انجام آزمایش خون  و بازدید از طرف دامپزشک پناهگاه معلوم شد هر دو سلامت هستند.

من آذرخش را انتخاب کردم چون کمی خجالتی بود. عکس او را برای پسرم در آمریکا فرستادم و از او خواستم تا ببیند آیا کسی از دوستانش آذرخش را می خواهد. پسرم ایمیل فرستاد که یکی از همکارانش مایل به گرفتن آذرخش است ولی تا زمانی که او را رو در رو ندیده تصمیم قطعی نمی تواند بگیرد. من نگران نبودم چون می دانستم اگر این خانم و فامیلش آذرخش را نخواهند، برای او فامیل دیگری پیدا خواهم کرد.

آذرخش با من به آمریکا آمد و مدت یک ماه پهلوی من بود چون لوری و فامیلش رفته بودند مسافرت. در آن زمان، آذرخش وزن اضافه کرد و کمتر خجالت می کشید. با مکس و ساچی، دو سگ پناهگاه وفای من، بازی می کرد و دنبال گربه ها می دوید. به زودی دو زبانه شد و به من وابستگی شدیدی پیدا کرد. من اسم او را کوتاه کردم و آذی صدایش می کردم. اینطوری مردم در آمریکا راحت تر صدایش می کردند. وقتی آذی را بردم دامپزشکی “کواری ریج” تا دکتر کوبلی او را ببیند، همه قربان و صدقه اش می رفتند. مثل همیشه، دکتر کوبلی بدون گرفتن پول آذی را برای کرم و سرفه تحت درمان گذاشت.

وقتی که لوری، جن، و (پسرشان) دکستر ستاین به دیدن آذی آمدند من متوجه شدم که از او خیلی خوششان آمده، ولی نمی خواستند قبل از مشورت با هم تصمیم قطعی بگیرند. خوشبختانه در راه برگشت به منزل توی ماشین تصمیمشان را گرفتند و به من تلفن کردند و گفتند آذی را می خواهند. فرح روان و مریم کمالی کارهای قرارداد و غیره را انجام دادند و من از منزل فامیل ستاین بازدید کردم. همه چیز که رو به راه شد من آذی را به خانه جدیدش بردم. در آنجا دیدم که تا چه اندازه برایش تدارک دیده بودند. یک تخت خواب تازه، اسباب بازی های تازه، و قلاده تازه برایش خریده بودند. تنها چیزی که جدید نبود یک قفس امن بود که مال سگ قبلی شان بود. سگ قبلی به دلیل پیری سال پیش درگذشته بود و فامیل ستاین احساس می کردند که زمان سگ تازه گرفتن رسیده است.

آذی الان در یک خانه نزدیک به یک دریاچه زندگی می کند. باغ منزل تقریبا یک هکتار است. در باغ آزاد می گردد زیرا دور باغ فنس برقی است. روی مبل و تخت لوری، جن، و دکستر می خوابد. عاشق فامیلش است و هر روز کمتر خجالت می کشد. همانطوری که فکر می کردم، وابستگی شدیدی را که نسبت به من داشت الان نسبت به لوری دارد.

لوری می گوید: آذی سگی عالی است. مثل هر توله دیگر، پر از انرژی است. دوست دارد روی پشتش بخوابد و پاهایش را هوا کند. یک پتو دارد که خیلی دوستش دارد، دورش می دود و بعد می پرد توش. می پرد روی مبل و می شیند پهلوی ما و دوست دارد برود بیرون. وقتی همسایه چمنش را می زند یا یک کامیون رد می شود، می دود و می اید تو خونه چون از صدای بلند میترسد. روی صورتش کمی کهیر زد ولی دکتر آن را درمان کرد. عاشق غذا است و هر خوردنی را بهش بدیم می خورد.

آذی سگ بسیار زیبایی است و هر وقت او را می بریم بیرون، مردم تعریفش را می کنند. به من خیلی وابسته است ولی دارد یواش یواش به مردهای فامیل، شوهرم جن و پسرم دکستر، علاقمندتر می شود.

Related Posts

چارلی ( نیرو ) کلی و بابی درافشار ، ۱۷ بهمن ۱۳۹۰ - لوس آنجلس، کالیفرنیا   بالاخره نزدیکای اولین سالگرد تولد"نیرو" یا همون " چارلی، نشستم و شروع کردم به نوشتن داستا...
امیلی ( لیلی ) سیلیا پلیستر - ۲۸ مهر ۱۳۹۰ - ونکوور کانادا در ٢٠اكتبر ٢٠١١ من اولین قدم را در سفر به خانه همیشگیم گذاشتم و به همراه برادرم بیلى از ایران راهى ونكوو...
جنی ( جونی) زوبین موبدشاهی- ۲۷ شهریور ۱۳۹۰- مورگان هیل - کالیفرنیا ما تابستان پارسال یک عکس و چند خط در مورد جنی در فیسبوک گذاشتیم: جنی یک سگ ماده خیلی‌ مهربون...
سفر نمک به کانادا و خانه دوست داشتنی اش... از روزی که با اون صورت معصوم در بغل جوان مهربونی که نجاتش داده بود، پا به پناهگاه گذاشت، همه عاشقش شدند. دست خودمون نبود، تمام اون معصومیت رو با نگ...
Share This