0 Items

خانواده اسکات – ۱۲ مرداد ۱۳۹۰ – بسانس فرانسه

نازگل خانم که عزیز دل‌ همه ماست خوشبخت شد.

داستان از یک شب وحشتناک شروع شد که ساعت ۲ نیمه شب یک تفنگ؛ نازگل نازنین را هدف قرار داد و ۲ گلوله به سمتش شلیک شد و کتف نازگل را مجروح کرد. بلافاصله همان تفنگ جان ۲ تا از توله‌های نازگل را جلوی چشمانش گرفت.

تصور این موضوع هنوز هم دل‌ همه ما را به درد می آورد.

نازگل مجبور به فرار شد و پس از ۴۸ ساعت با تنی دردناک و ضعیف برمی گردد تا ۵ توله باقیمانده خود را شیر دهد.

آقای نمینی که مدتها نازگل و توله‌هایش را تغذیه می کرد با ما تماس گرفته و بلافاصله گروه امداد وفا برای نجات نازگل در محل حاضر شد.

همان روز دکتر عابدی نازگل را جراحی کرد و نازگل به قرنطینه وفا منتقل شد.

از آن روز نازگل تحت مراقبت جدی قرار گرفت ولی‌ با تمام این مراقبتها و به خاطر فشارهای زیادی که در این مدت به جسم و روح نازگل وارد شده بود؛ نازگل ابتدا خونریزی داخلی‌ کرد و سپس در کما رفت. 11روز طول کشید تا نازگل از کما خارج شد و کم کم رو به بهبود رفت.

مدتی‌ بعد نازگل خانم سفری به شیراز کرد و مدت ۸ ماه در شیراز با هانی ، دی جی، شازده، پاشا و مدتی‌ هم با اسکار و برنا هم خونه شد.

در ماه مرداد نازگل خانم به تهران منتقل شد و چند شبی‌ پیش آقای شفائی مهمان بود.

در نهایت ژانت عزیز زحمت کشید و نازگل را به به هما که نازنین‌ترین فرد روی زمین هست در آلمان رساند.

از آن روز به بعد تمام زحمات نازگل با هما جون بوده. بلافاصله که نازگل رسید فهمیدن به یک عمل جراحی نیاز داره که کل هزینه و زحمات را هما کشید و با مراقبتها و رسیدگی های ایشان نازگل نجات پیدا کرد.

و حالا…

نازگل خانم صحیح و سالم پیش هما جون در فرانسه یک زندگی‌ شاهانه داره.

مسافرت های گوناگون، پیاده روی های روزانه و از همه مهمتر اینکه این عزیز دل‌ رئیس خانه شده. (البته مثل همیشه ایشون رئیس هستن)

از همه کسانی‌ که در این راه ما را یاری دادند، سپاسگزاریم.

ندا محمودی

با درود

یادمه برای اولین بار که عکسشو تو فیس بوک دیدم تو صفحه وفا، زخمی خونی! اون لحظه در عرض یک دقیقه تصمیم گرفتم که بگم من مادر زخمی شده رو میخوام چون فکر کردم که بچه های خوشگلش شانس بیشتری دارن. به مرور زمان وابستگی من به نازگل بیشتر شد از طریق عکس ها و خبرها، ولی قصد نداشتم که پیشم بمونه، براش نامزدهای دیگه پیدا کرده بودم، هدفم فقط اهمیت دادن به نازگل، آوردنش و واگذاری به یک خانواده خوب بود. خودم یک سگ بزرگ به اسم بنجی (نجاتش داده بودم ) ۲ تا گربه و یک خوکچه هندی داشتم. بلاخره نازگل رسید، چه روز هیجان انگیز و مهمی بود! همونطور که میدونید به دلایلی پیش خودمون نگهش داشتم چون باید میموند و دختر ما شده، خیلی دوسش داریم، و به ما خیلی وابسته هست حتا گربه ها هم دوسش دارن. عاشق گردش های روزمره هست (طولانی ) حتا اگه مریض باشم پر از تب، میر تیل اینجور چیزا حالیش نیست الان اسمش میر تیل هست

اقلاً این نشون میده اون حالش خوبه و تلاش این همه آدم مهربون به نتیجه رسیده.

هما

Related Posts

هادوک خانواده راموس -  ۱دی ۱۳۸۸ -  هیوارد ، کالیفرنیا خانم آذری راجع به هادوک اینطور می گوید: هادوک را یک روز گرم تابستانی مرداد ماه در لواسان پیدا کر...
لاست ( لوسی ) کریستین و دان،  آذر ۱۳۹۰ انتاریو، کانادا   پدر و مادر لوسی طی‌ چند ماه گذشته خیلی‌ خوب باهاش کار کردند. لوسی خیلی‌ اعتماد به نفس پیدا کرده و ...
سفر نمک به کانادا و خانه دوست داشتنی اش... از روزی که با اون صورت معصوم در بغل جوان مهربونی که نجاتش داده بود، پا به پناهگاه گذاشت، همه عاشقش شدند. دست خودمون نبود، تمام اون معصومیت رو با نگ...
داستان آزاده داستان آزاده با درد و رنج آغاز می شود و به خوشبختی می انجامد. یک صحنه ی آشنای حیوان آزاری: تابستان سال 97 است. گرما بیداد می کند. مردی با موتور در ...
Share This