بیش از دو ماه از آمدن دبی (مهتاب) به خونۀ ما می گذره، در این دو ماه آنقدر به این دختر شیرین وابسته شدیم که نمی تونیم ازش جدا شیم، اون و جوردی برادر و دوست تازه اش همبازی های خوبی هستن و از فرصت هایی که برای پارس کردن به سگ های همسایه به دست میارن لذت می برن.
وقتی دبی به خونۀ ما اومد سگ ترسوئی بود، از جاروبرقی ، عینک آفتابی، زمین شور و این جور چیزا می ترسید و عاشق این بود که به پشت دراز بکشه تا شکمشو ناز کنیم.
اون یه سگ خوب با شخصیتی خاصه وقتی آشپزی می کنم میاد تو آشپزخونه و کنار پام دراز می کشه، بعضی وقتها هم یه دفعه می پره تو اتاق تا آدمو غافلگیر کنه ،کلا دوست داره همیشه و همه جا در کنارتون باشه ، فکر نکنم کسی پیدا بشه که دوستش نداشته باشه، خوشبختانه این روزا ارومتره و کمتر به سگهایی که از کنار خونه رد میشن پارس می کنه.
دبی عاشق دویدن و بازی کردنه ، و تو هر هوائی از بیرون بودن لذت می بره ، روزهای بارونی و برفی ساعتها زیر بارون این طرف اون طرف می دوئه که البته برای خشک کردنش سه تا حولۀ بزرگ احتیاج داریم.
مطمئنم به زودی داستانهای تازه ای از زندگی با دبی تعریف می کنم، اون زندگی مارو زیباتر کرده ، امیدوارم ما هم به زندگی اون رنگ تازه ای بخشیده باشیم.