0 Items

بلو (Bello)استیسی و جیمز حالی‌ – اردیبهشت ۱۳۹۳ – سکرامنتو، کالیفرنیا

قبل از هرچیزی من باید سپاس صمیمانه خودم را نسبت به تمام کسانی‌ که من را در این راه یاری کردند بیان کنم اگر چه به نظر می رسید که یک من توله سگ بی‌ انضباطی‌ هستم، اما مامان و بابا با صبر و حوصله تلاش کردند که این خلق و خوی من را تغییر بدهند .

من عاشق پیاده روی با بابا هستم. حسابی‌ به من خوش می‌گذرد . حسابی‌ ماجراجوی می‌کنیم و در طول مدتی که ورزش می‌کنیم سعی‌ می‌کنم یاد بگیرم حرف گوش کنم و از قانون ها اطاعت کنم . ماشین سواری عالی‌ است . بعضی‌ وقت ها من روی صندلی جلو می نشینم و از بادی‌ که از پنجره میوزد لذت می برم . بقیه موارد من روی صندلی عقب راحت لم میدهم و از موسیقی‌ لذت می برم .همچنین من از کشتی‌ گرفتن و کش واکش کردن با خواهر و برادر هایم لذت می برم. اگر من و برادر هایم موقع بعضی‌ زیاده روی کنیم خواهرم خودش وسط می‌ اندازه تا ما را آرام کند . او مثل یک خانم مبصر ما را به خط می‌کند .هنوز هم گاه گاهی‌ از حد می گذرم و مجبورم یک گوشه بروم و آرام بشینم . خوب من هنوز کوچکم و خیلی‌ چیز ها هست که باید یاد بگیرم .من خوب غذا خوب می خورم . غذا یم مرغ خام و پلو و نخود سبز هست که باعث می شود پوست و دندان هایم و به طور کلی‌ سلامتیم تامین شود .

خلاصه اینکه ، مامان و بابا عاشق من هستند . من واقعا از این که این موقعیت را پیدا کردم تا در این خانواده زندگی‌ کنم و از تمام کسانی‌ که دراین راه به من کمک کردم سپاسگزارم .

سپاسگزارم برای اینکه برایم این عشق ، مراقبت و کاشانه دائمی رافراهم کردید.در امان خدا

بللوBello

Source: بلو (Bello)

Related Posts

بامزی (مارلی) کانادایی شد سال ۹۷ ، پدری، یک توله لابرادور شکلاتی برای پسرش از خارج وارد و اونو در آموزشگاهی برای تربیت و آموزش پانسیون میکنه، اما اقامت در اینطور مکانها برای تو...
زیبا خانواده غفوری - ۱۴ شهریور ۱۳۹۱ - هارلینگن تگزاس اسم من " زیبا" ست . من یه ایرانی-آمریکایی (اهل تگزاس) هستم.در ایران به دنیا اومدم و همونطور که از ا...
ركسانا ( ليلی ) کیتی و مت  آلن- گوبل - ۲ خرداد۱۳۹۰ – آمریکا الان تقریباً سه ماه میشه که لیلی اومده پیش ما. روزای اول همش سعی می کرد اسکوتر(داداش بزرگشو) سر جاش بنش...
مارلو زمستا ن2019 ـ تورنتو، کانادا، شقایق و امیر  بعضی داستان‌ها به قصه‌های شاه و پریون می‌مانند! وقتی در جعبه‌ی چسب‌خورده را باز کردیم، نمیشد حدس زد ...
Share This