0 Items

سال ۹۵ بود که سر و کله‌ی یک توله کوچولوی گرد و قلنبه تو پناهگاه پیدا شد. اونقدر کوچولو و شیرین بود که از این بغل به اون بغل میرفت و اونقدر خواستنی و دلبر بود که سمیرا اسمش رو گذاشت دلربا.

اما اصلا صلاح نبود توله به اون کوچکی تو پناهگاه بمونه بخاطر همین داوطلبها کمک کردند و هر کدام مدتی از دلربا نگهداری کردند، سمیرا و شهاب، خانم کبیرزاده و تینا، آقای هاشمی و خانواده کلی زحمتش رو کشیدن اما آخرش هم نشد که اصلا مریض نشه و بخاطر پارو چند روزی هم در بیمارستان بستری شد. دلربا سه چهار باری خانه عوض کرد تا بزرگتر شد و آمد پناهگاه. در این سالها ساکن محوطه بیرون بود و عزیز کرده بچه‌هایی که باهاشون مدتی زندگی کرده بود. حالا بیشتر اول جاده خاکی از سمت پناهگاه قدم میزنه و دیگه خانم کم سن و سالی نیست. گاهی هم شیطنت میکنه و از پناهگاه دور میشه و تا اون سر جاده میره.

مدتی پیش، عصر یک روز بارانی، دلربا ماشین خانمی که برای اهدای دارو به پناهگاه آمده بود رو در جاده همراهی کرد، (کاری که برای هر ماشینی انجام نمیده) و اونقدر محبتش به دل این خانم نشست که فیلمش رو گرفت و اسمش رو گذاشت مهربون… اما خوب، اون اسم داره و دلربای پناهگاهه 💜

فرح آذری

https://youtu.be/FuEdCRZTzQY

 

Related Posts

سوشی سوشی وقتی با فک شکسته در جاده ی پناهگاه پیدا شد آنقدر کوچک بود که می شد گفت شاید مدت کوتاهی از شیرخوارگی اش می گذرد. آیا بچه ها او را از مادرش دزدیده ...
امید ماشین صدمتری از امید رد شده بود که راننده خیال کرد چیزی در کنار جاده حرکت می کرد. کنجکاوی و نگرانی وادارش کرد دنده عقب بگیرد و ببیند چه جنبنده ای در آ...
کاناپه کاناپه کوچک بود که به پناهگاه آمد و تا آخر عمر در پناهگاه زندگی کرد. پناهگاه پر بود از سگ های بزرگ و کاناپه از آنها می ترسید. به همین علت همیشه ته یکی...
پولاد پولاد سگ نگهبان یک اصطبل اسب بود. کارش را دوست داشت و از زندگی اش راضی بود. گرچه کسی دست نوازشی به سرش نمی کشید و مراقب سلامتی اش نبود، اما دوستی با ا...
Share This