0 Items

الماس خانم در پاساژ الماس بلوار ارتش پیدا شد. به محض اینکه در پاساژ رو باز میکردن اولین نفر وارد میشد و از پله برقی بالا میرفت. به وضعیت شکم و سینه هاش میخورد که توله شیرخوره داشته باشه. چند بار هم اهالی پاساژ با زور برده بودن و جای دوری رهاش کرده بودن ولی هربار برگشته بود،  پس به این نتیجه رسیدن که بچه هاش اونجان. آخرین باری که در بیابونهای لواسان رهاش کردن، یک خانمی رفت و با کلی دردسر و زحمت پیداش کرد و دوباره بردش پاساژ تا بلکه بتونه بچه ها رو هم با کمک خودش پیدا کنه. ولی بعد از کلی گشتن، ناامید و غصه دار از پیدا نشدن بچه ها، الماس رو سوار ماشینش کرد و راهی خونه شد. غافل از اینکه بچه ها اصلن تو پاساژ نبودن. تو دل الماس بودن. اینم وقتی معلوم شد که الماس خانوم تصمیم گرفت همونجا تو ماشین وضع حمل کنه، اما اولین بچه مرده به دنیا اومد و زایمان به مشکل خورد. نتیجه: بیمارستان دامپزشکی و سزارین و هفت تا بچه!  بعد هم به ناچار همه با هم راهی خونه ی اون خانوم شدن که با زحمت زیاد الماس رو از مرگ نجات داد چون بعد از زایمان حالش خیلی بد بود. بعد از اون هم شکایت همسایه ها و پلیس ۱۱۰ و اختلاف و درگیری خانوادگی و پانسیون و آخر سر هم پناهگاه وفا.

حالا حدود پنج سال از اون ماجرا میگذره. الماس خانوم تو پناهگاه حالش خوبه. بچه ها بزرگ شدند چندتاشون واگذار شدن و چند تا هنوز تو پناهگاهند.

Related Posts

داستان خوشبخت شدن زیکو سال 98 بود که مردی تماس گرفت و گفت پسرم سگی آورده ولی خیلی او را اذیت می کند و ما دلمان برای سگ می سوزد. با توصیه های ما پدر توانست پسر را راضی کند تا...
بلفی‌دو در کانادا بهمن ماه سال ۹۷ بود. خانواده‌ای از آگهی یک سایت خرید و فروش، توله تریری خریده بودند، اما همان چند روز اول مریض شد. بیماری پارو که نیاز به رسیدگی مداوم...
پولاد پولاد سگ نگهبان یک اصطبل اسب بود. کارش را دوست داشت و از زندگی اش راضی بود. گرچه کسی دست نوازشی به سرش نمی کشید و مراقب سلامتی اش نبود، اما دوستی با ا...
جيمبو ساعت 7 صبح بود، شب دردناكي رو گذرونده بودم، از درد چند بار بيدار شدم و آخر سر دمدم هاي صبح دوباره مسكن خوردم و خوابيدم. ساعت 7 فاطي (خانمي كه بعد از ت...
Share This