دکتر شیدا اردلان، تیم کلرک و پسرشان بیژن کلرک -۲۱ آذر ۱۳۸۹ – آمریکا
ساچی سگی است با رگهای از نژاد سگ چوپان آلمانی (ژرمن شپرد) سفید. او در بچگی باید توله زیبایی میبوده و با خانوادهای زندگی میکرده است. در نه ماهگی و زمانی که هنوز در حال رشد بوده، آنها دیگر او را نخواسته و به خیابان انداخته اند.
در اوایل سپتامبر ۲۰۱۰ به مدت دو هفته ساچی در شهرک غرب دیده شد که آواره و سرگردان اینطرف و آنطرف میرفت. دو سه روزی بچهها با او بازی میکردند و بعد پدر و مادرها شروع به شکایت کردند و به مسئولان خبر دادند. وقتی ماموران شهرداری برای کشتن ساچی آمدند یک خانم مهربان به اسم خانم صحرایی و خانواده او به آنها التماس کردند که از این کار صرفنظر کنند و تقریبا آنها را قانع کرده بودند که این کار را نکنند، اما والدین بچهها پافشاری کردند و گفتند،” ما تلفن کرده ایم که بیایید او را با تیر بزنید و حالا که آمده اید دچار تردید شده اید و نمیخواهید این کار را بکنید”. مأموران هم چارهای نداشتند جز این که ساچی را با تیر بزنند. معمولاً چند تیر شلیک می شود با این هدف که یکی از گلولهها به یکی از اندامهای اصلی و حساس اصابت کند و باعث مرگ حیوان شود.
اما در مورد ساچی این اتفاق نیافتاد و هیچیک از تیرها به اندامهای اصلی اصابت نکرد. ساچی با وجود درد وحشتناکی که داشت و در حالی که از محل اصابت گلولهها خون میریخت فرار کرد. والدین و مأموران با این تصور که ساچی در اثر خونریزی خواهد مرد محل را ترک میکنند
صبح روز بعد، خانم صحرایی و خواهر شوهرش ساچی را بیهوش و نیمه مرده در خیابان پیدا میکنند و او را به مطب یک دامپزشک می برند. دامپزشک تعدادی از گلولهها را از بدن ساچی خارج میکند و مداوای لازم را انجام می دهد و پس از آن خانم صحرایی دو هفته از او مراقبت میکند. او میگفت،” ساچی سگ حرف گوش کنی بود و از دستورها اطاعت میکرد. وقتی به او میگفتم دراز بکش دراز میکشید و وقتی میگفتم بمان (حرکت نکن) سر جای خودش باقی میماند. او باید متعلق به شخص یا خانوادهای میبوده که یا گم شده یا بیرونش انداخته اند.” ساچی از مردم نمیترسید و با وجود تجربهای که از انسانها داشت آنها را دوست داشت و نسبت به آنها مهربان بود، و دوست داشت روی مبل بخوابد.
دو هفته طول کشید تا ساچی کم کم بهتر شد و دوباره به جنب و جوش درآمد. متأسفانه، خانم صحرایی نتوانست او را بیش از این نگه دارد و با وفا تماس گرفت. داوطلبان پناهگاه وفا ساچی را تحویل گرفتند، داستانش در فیس بوک گذاشته شد، و خانم دکتر شیدا اردلان از کانکتیکات- آمریکا او را انتخاب کرد.
ساچی، پیش از آن که با یکی از دوستان شیدا که برای دیدن خواهرش به تهران رفته بود به آمریکا پرواز کند دو بار به فرودگاه برده شد و سرانجام در تاریخ ۱۲ دسامبر ۲۰۱۰ وارد فرودگاه جان اف کندی نیویورک شد. او و مکس، اولین سگی که شیدا از وفا برگزید، بلافاصله با هم دوست شدند، طوری که گاهی تصور مکس بدون ساچی سخت است. ساچی سگ فوقالعاده خوبیست که عاشق لیس زدن دست و صورت است. وقتی شیدا قفس ساچی را در فرودگاه بلند کرد، ساچی از بین سوراخهای قفس شروع به لیسیدن انگشتهای او کرد.
ساچی انگلیسی را یاد گرفته و دو زبانه شده است. او پس از ورود به بیمارستان حیوانات کواری ریج برده شده و دکتر کبلی خدمات خود را به رایگان در اختیار مکس و ساچی، سگهای وفا قرار داد. وضع سلامتی ساچی عالی بود و دندانهای سفید و محشری داشت. او دوست دارد همه چیز را بجود که گاهی این کار باعث درد سرش میشود. برای جلوگیری از این کار به او استخوان داده میشود که تا دلش میخواهد بجود. مکس و ساچی عاشق بازی کردن در بیرون خانه هستند، همدیگر را دنبال میکنند، توی برف چاله میکنند، و یخ را لیس میزنند. ساچی به طرز حیرت انگیزی خودش را با همه چیز تطبیق میدهد. دمش همیشه در حال تکان خوردن است و دوست دارد گربهها را تحریک کند، اما معمولاً یکی از گربهها او را نادیده میگیرد و دیگری به تندی ضربهای سویش حواله میکند و فرار میکند.
اسم ساچی را خانم صحرایی برایش انتخاب کرده اند که از ساچمه میآید. شیدا تصمیم گرفت همین اسم را برای او نگه دارد چون اسم خودمانی یا لقب لویی آرمسترانگ که از هنرمندان معروف موسیقی جاز است نیز ساچمو است. ساچی را ساچی ماچی هم صدا میزنند که اسم با مسماییست و از علاقه او به بوسیدن حکایت دارد.