پسر،متولد سال 1387
من اسكات هستم .زماني صاحب و خانواده مهرباني داشتم كه خيلي هم من را دوست داشتند تا اينكه دچار يك بيماري عجيب شدم. مدام دم و پاهاي خودم را گاز مي گرفتم آنقدر كه تمام پشت بدنم تكه تكه ميشد . هر نوع دارو و درماني را بر روي من امتحان كردند و جواب نداد تا اينكه از من قطع اميد شد و به صاحبم گفتند كه بايد يوتانايز بشوم. صاحب مهربان من مستاصل شد و من را با همان وضع و بيماري به پناهگاه سپرد. در پناهگاه تحت درمان و نظر دكتر عابدي قرار گرفتم و ايشان تشخيص دادند كه دم من بايد قطع شود. عمل انجام شد و دم من قطع شد و پس از دوران نقاهت تمام مشكلات من حل شد و ديگر خودم را گاز نمي گرفتم .كاملا بهبود پيدا كردم و حسابي چاق هم شدم طوري كه گاهي اوقات به من توصيه مي كنند كه كمي رژيم بگيرم. در ضمن هنوز خانواده سابقم به ديدن من مي آيند و از ديدن آنها كلي هم خوشحال مي شوم.
هم اکنون پشتیبان مهربان و دوست داشتنی من آقای “کیومرث . ک” هستند.